- دیران
- جمع دار، خانه ها سرای ها
معنی دیران - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دیر نشین
زمان دراز، کهن
دیرین، دیرینه، کهن، زمان دراز
صاحب دیر، دیرنشین، برای مثال گفت کای کهنه پیر دیرانی / چیست این کسوت مسلمانی (جامی۱ - ۲۹۱)
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر ویسه سپهدار افراسیاب تورانی و یکی از شخصیتهای محبوب در داستان سیاوش
هندسه
سایرین
قدیمی، قدیم، با قدمت، پرقدمت
ویران
دانستن دانستن به ترفند
دار بست برای مو رز
ارج سرو کوهی از گیاهان
دیگران
کج شدن، اریبیدن، هر سویی، شادیدن، خواری، دست تکان دادن، گریختن از جنگ
قدیم و کهنه
محل گرد آوری دفاتر، دفتر حساب، دفتر شعر، کتابی که اشعار شاعری در آن چاپ شده باشد
خوی، عادت، روش
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
مکان آریائیان، محل زندگی آریائی ها، نام کشور باستانی ما، از نظر لغوی هم ریشه با کلمه آریا و ایرج
ایران
چرخ خوردن، گردش، دور زدن، گشتن، گردیدن
گاوهای نر
ترکی آهو، جمع جار، همسایگان، نگهبانان آهو غزال، جمع جار همسایگان
سرگشته، فرومانده
دنیا و آخرت. در عربی در حالت رفعی استعمال شود ولی در فارسی مراعات این قاعده نکنند
دیده گاو خوان چهارم از ماهخوان ها (منازل قمر) زبانزد اختر شناسی پییگ