جدول جو
جدول جو

معنی دیدب - جستجوی لغت در جدول جو

دیدب
گور خر، دیده بان، پیشسده (طلیعه)
تصویری از دیدب
تصویر دیدب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دردب
تصویر دردب
زن شبرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیشب
تصویر دیشب
شب گذشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیده
تصویر دیده
مردمک چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیدن
تصویر دیدن
نگریستن، رویت کردن، نگاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیدب
تصویر خیدب
راه آشکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیدن
تصویر دیدن
خوی، عادت، دأب، روش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیدن
تصویر دیدن
نگاه کردن، نگریستن، دیدار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیده
تصویر دیده
نگاه کرده شده، مشاهده شده، کنایه از مردمک چشم، کنایه از چشم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیده
تصویر دیده
چشم، عین، جمع دیدگان، رؤیت شده، منظور، نگاه، نظر، مردمک چشم
دیده سپید کردن: کنایه از کور شدن از شدت چشم به راهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیدن
تصویر دیدن
((دَ دَ))
خوی، عادت، روش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیدن
تصویر دیدن
((دَ))
نگاه کردن، زیارت کردن، عیادت کردن، صلاح دانستن، مصلحت دیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیشب
تصویر دیشب
شب گذشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیدن
تصویر دیدن
View, Behold, See, Sight
دیکشنری فارسی به انگلیسی
увидеть , видеть , видеть
دیکشنری فارسی به روسی
побачити , бачити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
oglądać, widzieć
دیکشنری فارسی به لهستانی
رءا , رأى
دیکشنری فارسی به عربی
देखना , देखना , देखना
دیکشنری فارسی به هندی
มอง , เห็น , เห็น , ดู
دیکشنری فارسی به تایلندی
دیکھنا , دیکھنا , دیکھنا
دیکشنری فارسی به اردو