شبیه، نظیر، مثل، پسوند متصل به واژه به معنای مانند، برای مثال تندیس، خایه دیس، طاقدیس، یکی خانه کرده ست فرخاردیس / که بفروزد از دیدن او روان (فرخی - ۲۴۸) بشقاب دراز و بزرگ
شبیه، نظیر، مثل، پسوند متصل به واژه به معنای مانند، برای مِثال تندیس، خایه دیس، طاقدیس، یکی خانه کرده ست فرخاردیس / که بفروزد از دیدن او روان (فرخی - ۲۴۸) بشقاب دراز و بزرگ
کلمه ای است دخیل بمعنای گیاههایی که در آب روید و از آن حصیر سازند، (از معجم الوسیط)، اسل، سمار، نی بوریا، سخونوس الاجامی، کولان، (یادداشت مؤلف)، و انما الفرق بینه (بین البردی) و بین القرطاس المحرق ان البردی والدیس المحرق اضعف من القرطاس المحرق، (ابن البیطار ص 87 ص 15 ج 1)، و لکلرک دیس را به ژنک در اینجا ترجمه کرده است جمع واژۀ دیسه، (تاج العروس)، رجوع به دیسه شود
کلمه ای است دخیل بمعنای گیاههایی که در آب روید و از آن حصیر سازند، (از معجم الوسیط)، اسل، سمار، نی بوریا، سخونوس الاجامی، کولان، (یادداشت مؤلف)، و انما الفرق بینه (بین البردی) و بین القرطاس المحرق ان البردی والدیس المحرق اضعف من القرطاس المحرق، (ابن البیطار ص 87 ص 15 ج 1)، و لکلرک دیس را به ژنک در اینجا ترجمه کرده است جَمعِ واژۀ دیسه، (تاج العروس)، رجوع به دیسه شود
بدی افکندن در میان قوم. (منتهی الارب). تباه کردن میان قومی. (تاج المصادر بیهقی). تباهی افکندن میان قومی. (زوزنی) ، پر کردن چیزی را، پرشدن خوشه از دانه ها، لغزیدن، پوشیدن سخن را، پنهان کردن بدی را بطوری که معلوم نشود. (منتهی الارب). پوشیدن بدی، دستها در پوست بالایین و پوست تنک گوسپند کردن بوقت سلخ یعنی پوست کندن. (از منتهی الارب)
بدی افکندن در میان قوم. (منتهی الارب). تباه کردن میان قومی. (تاج المصادر بیهقی). تباهی افکندن میان قومی. (زوزنی) ، پر کردن چیزی را، پرشدن خوشه از دانه ها، لغزیدن، پوشیدن سخن را، پنهان کردن بدی را بطوری که معلوم نشود. (منتهی الارب). پوشیدن بدی، دستها در پوست بالایین و پوست تنک گوسپند کردن بوقت سلخ یعنی پوست کندن. (از منتهی الارب)
ارنست دیتس متولد 1878 میلادی باستانشناس اتریشی، وی در وین (باستانشناسی اسلامی) و در ایالات متحدۀ امریکا و استانبول (تاریخ هنر) تدریس کرده است، تخصص وی در هنر آسیایی است و بهمین جهت به شرق نزدیک و شرق میانه سفر و در آنجا حفاری کرده است، از آثار اوست: هنر اسلامی (1915 میلادی)، استانبول کهنه (1920 میلادی)، اصول منظره سازی ایرانی (1922 میلادی)، ایران، بناهای اسلامی خراسان (1923 میلادی)، هنر هندی (1925 میلادی)، هنر اسلامی (1925 میلادی)، موزائیکهای بیزانسی در یونان (1931 میلادی)، آسیای بی پرده (1934 میلادی)، هنر ایرانی (1944 میلادی)، و هنر ترکی (1948 میلادی)، (از دائره المعارف فارسی)
ارنست دیتس متولد 1878 میلادی باستانشناس اتریشی، وی در وین (باستانشناسی اسلامی) و در ایالات متحدۀ امریکا و استانبول (تاریخ هنر) تدریس کرده است، تخصص وی در هنر آسیایی است و بهمین جهت به شرق نزدیک و شرق میانه سفر و در آنجا حفاری کرده است، از آثار اوست: هنر اسلامی (1915 میلادی)، استانبول کهنه (1920 میلادی)، اصول منظره سازی ایرانی (1922 میلادی)، ایران، بناهای اسلامی خراسان (1923 میلادی)، هنر هندی (1925 میلادی)، هنر اسلامی (1925 میلادی)، موزائیکهای بیزانسی در یونان (1931 میلادی)، آسیای بی پرده (1934 میلادی)، هنر ایرانی (1944 میلادی)، و هنر ترکی (1948 میلادی)، (از دائره المعارف فارسی)
کوفتن بپا، (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد)، کوبیدن گندم و مانند آن را بپای، (ناظم الاطباء)، خوار نمودن کسی را، (از اقرب الموارد)، زدودن زنگ از شمشیر، (ناظم الاطباء)، صیقل دادن شمشیر و غیره، (از اقرب الموارد)، روشن کردن شمشیر و جزآن، (المصادر زوزنی)، و رجوع به دوس و دیاسه شود
کوفتن بپا، (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد)، کوبیدن گندم و مانند آن را بپای، (ناظم الاطباء)، خوار نمودن کسی را، (از اقرب الموارد)، زدودن زنگ از شمشیر، (ناظم الاطباء)، صیقل دادن شمشیر و غیره، (از اقرب الموارد)، روشن کردن شمشیر و جزآن، (المصادر زوزنی)، و رجوع به دوس و دیاسه شود
پرفیریو، سیاستمدار مکزیکی (از 1830 تا 1915 میلادی) در 1876 میلادی رئیس جمهور شد، و تا (1911 میلادی) حکومت را در دست داشت، در دورۀ او مکزیک بسبب سرمایه های خارجی رونق یافت ولی تودۀ مردم در فشار و محرومیت بسر میبردند بدینجهت بر اثر انقلابی که بسرکردگی، ف، ا ماذرو برپا شد دیاس برکنار گردید ودور از وطن وفات یافت، (از دائره المعارف فارسی)
پرفیریو، سیاستمدار مکزیکی (از 1830 تا 1915 میلادی) در 1876 میلادی رئیس جمهور شد، و تا (1911 میلادی) حکومت را در دست داشت، در دورۀ او مکزیک بسبب سرمایه های خارجی رونق یافت ولی تودۀ مردم در فشار و محرومیت بسر میبردند بدینجهت بر اثر انقلابی که بسرکردگی، ف، ا ماذرو برپا شد دیاس برکنار گردید ودور از وطن وفات یافت، (از دائره المعارف فارسی)
اوتو پاول هرمان (1876-1954 میلادی)، شیمیدان آلمانی، طریقه ای برای تهیۀ بعضی از ترکیبات مختلطآلی کشف کرد و بدین جهت با کورت آدلر در جایزه نوبل 1950 میلادی در شیمی سهیم شد، (دائره المعارف فارسی)
اوتو پاول هرمان (1876-1954 میلادی)، شیمیدان آلمانی، طریقه ای برای تهیۀ بعضی از ترکیبات مختلطآلی کشف کرد و بدین جهت با کورت آدلر در جایزه نوبل 1950 میلادی در شیمی سهیم شد، (دائره المعارف فارسی)
از دهات بخاراست که از آنجا حاکمی بنام ابوطاهر محمد بن یعقوب دیمسی بخاری برخاسته است و این روایت از ابوبکر محمد بن علی ابیوردی است که او هم از ابوالحسن علی بن محمد بن حسین جذام بخاری نقل کرده است و در حدود سال 430 وفات کرده است. (معجم البلدان). قریه ای از قرای بخارا. (انساب سمعانی)
از دهات بخاراست که از آنجا حاکمی بنام ابوطاهر محمد بن یعقوب دیمسی بخاری برخاسته است و این روایت از ابوبکر محمد بن علی ابیوردی است که او هم از ابوالحسن علی بن محمد بن حسین جذام بخاری نقل کرده است و در حدود سال 430 وفات کرده است. (معجم البلدان). قریه ای از قرای بخارا. (انساب سمعانی)
داروثیا لیند، بانوی امریکایی (1802-1887م،) و از پیشقدمان در نهضت درمان مخصوص برای دیوانگان، مجاهدات وی در تأسیس تیمارستانها مؤثر بود و در کانادا و اروپا نفوذ کرد، (از دائره المعارف فارسی)
داروثیا لیند، بانوی امریکایی (1802-1887م،) و از پیشقدمان در نهضت درمان مخصوص برای دیوانگان، مجاهدات وی در تأسیس تیمارستانها مؤثر بود و در کانادا و اروپا نفوذ کرد، (از دائره المعارف فارسی)
نام اسب قیس بن زهیر عبسی است، و منه حرب داحس، گرو بستند قیس و حذیفه بن بدر بر بیست شتر و معین کردند غایت دوانیدن اسبان را صد پرتاب تیر و مدت یراق شدن اسب را چهل شب. پس قیس داحس و غبرارا در میدان انداخت و حذیفه خطار و خنفاء را و بنوفزاره از گروه حذیفه در راه به کمین نشستند و غبرا راکه سبقت نموده بود رد کردند و طپانچه ها زدند. پس میان ذبیان و عبس جنگ برخاست چهل سال و آن اسب را داحس بدان گویند که مادرش جلوی کبری گذشت بر ذی عقال که نری کریم و نجیب بود و همراه او دو دختر خردسال قبیله بودند پس آنگاه که ذی عقال جلوی را دید مستی نمود وی را انداخت پس جوانان قبیله خندیدند و آن دختران شرمگین شدند، و ذی عقال را گذاشتند و ذی عقال جهید بر جلوی و جلوی قبول نطفه نمود پس حوط مالک ذی عقال چون چشم اسب خود را دید دانست که بر ماده جهیده است و حوط مردی بود بسیار بد پس از آنان آب نر خود را خواست و چون میان ایشان امر بدشواری رسید، حوط را گفتند که آب اسب خود را بگیر، حوط به جلوی حمله کرد و دست خود را به آب و خاک تر کرد در بچه دان آن ماده اسب انداخت بحدی که گمان کرد که آب از بچه دان برگرفته است اما چیزی از آن در بچه دان باقی ماند که از آن اسب کرۀ قرواش پیدا شد و از اینجاست که آن اسب کره را داحس گفتند و آن اسب کره مانند ذی عقال پدر خود برآمد. و ضرب به المثل فقیل ’اشأم من داحس’. (از منتهی الارب). ان بینی و بین دهری حرباً جاوزت حرب داحس و البسوس. (اوراق صولی ص 23)
نام اسب قیس بن زهیر عبسی است، و منه حرب داحس، گرو بستند قیس و حذیفه بن بدر بر بیست شتر و معین کردند غایت دوانیدن اسبان را صد پرتاب تیر و مدت یراق شدن اسب را چهل شب. پس قیس داحس و غبرارا در میدان انداخت و حذیفه خطار و خنفاء را و بنوفزاره از گروه حذیفه در راه به کمین نشستند و غبرا راکه سبقت نموده بود رد کردند و طپانچه ها زدند. پس میان ذبیان و عبس جنگ برخاست چهل سال و آن اسب را داحس بدان گویند که مادرش جَلوی کبری گذشت بر ذی عقال که نری کریم و نجیب بود و همراه او دو دختر خردسال قبیله بودند پس آنگاه که ذی عقال جلوی را دید مستی نمود وی را انداخت پس جوانان قبیله خندیدند و آن دختران شرمگین شدند، و ذی عقال را گذاشتند و ذی عقال جهید بر جلوی و جلوی قبول نطفه نمود پس حوط مالک ذی عقال چون چشم اسب خود را دید دانست که بر ماده جهیده است و حوط مردی بود بسیار بد پس از آنان آب نر خود را خواست و چون میان ایشان امر بدشواری رسید، حوط را گفتند که آب اسب خود را بگیر، حوط به جلوی حمله کرد و دست خود را به آب و خاک تر کرد در بچه دان آن ماده اسب انداخت بحدی که گمان کرد که آب از بچه دان برگرفته است اما چیزی از آن در بچه دان باقی ماند که از آن اسب کرۀ قرواش پیدا شد و از اینجاست که آن اسب کره را داحس گفتند و آن اسب کره مانند ذی عقال پدر خود برآمد. و ضرب به المثل فقیل ’اشأم مِن داحس’. (از منتهی الارب). ان بینی و بین دَهری حرباً جاوزت حرب داحس و البسوس. (اوراق صولی ص 23)
قرحه ای است که در میان ناخن و گوشت پیدا آید و ناخن بر اثر آن بیفتد. ریشی یا دانه ای است که میان ناخن وگوشت پیدا شود و از آن ناخن بیفتد. (منتهی الارب). خوی درد. ناخن خوار. (زمخشری). ناخن خور. (حبیش تفلیسی). درد ناخن. عقربک (در انگشت). ورمی است که در بن ناخن پدید آید. گوشه. داحوس. ناخن پال. کژدمه. داخش. ضریر انطاکی در تذکره آرد: داحس، یونانی معناه ورم الاظفار و هو انصباب ماده حاره فی الاغلب بین الاغشیه تنتهی الی منابت الاظفار فتخبث و تسقطها ان عمت و یلزمها شدید الم و ضربان لشده حس العضو و کثرهالعروق هناک و علامته نتوء و حمره و وجع شدید ان تمحضت الحراره و الا کان خفیفاً و سببه اما توفرماده او علاج بالید و قد یکون من خارج کضربه... (تذکرۀ ضریر انطاکی ج 2 ص 95). و نیز رجوع به داخس شود
قرحه ای است که در میان ناخن و گوشت پیدا آید و ناخن بر اثر آن بیفتد. ریشی یا دانه ای است که میان ناخن وگوشت پیدا شود و از آن ناخن بیفتد. (منتهی الارب). خوی درد. ناخن خوار. (زمخشری). ناخن خور. (حبیش تفلیسی). درد ناخن. عقربک (در انگشت). ورمی است که در بن ناخن پدید آید. گوشه. داحوس. ناخن پال. کژدمه. داخش. ضریر انطاکی در تذکره آرد: داحس، یونانی معناه ورم الاظفار و هو انصباب ماده حاره فی الاغلب بین الاغشیه تنتهی الی منابت الاظفار فتخبث و تسقطها ان عمت و یلزمها شدید الم و ضربان لشده حس العضو و کثرهالعروق هناک و علامته نتوء و حمره و وجع شدید ان تمحضت الحراره و الا کان خفیفاً و سببه اما توفرماده او علاج بالید و قد یکون من خارج کضربه... (تذکرۀ ضریر انطاکی ج 2 ص 95). و نیز رجوع به داخس شود