جدول جو
جدول جو

معنی دیاگرام - جستجوی لغت در جدول جو

دیاگرام
در نگار، نمودار، طرح، شکل هندسی، خط هندسی، خطی که شکل اثر معینی را معلوم کند
تصویری از دیاگرام
تصویر دیاگرام
فرهنگ فارسی عمید
دیاگرام
برای نمایش قسمتهای مختلف گلها در روی حلقه های مختلف اشکال اختصاری رسم میشود که آنها را دیاگرام نامیده اند، (گیاه شناسی گل گلاب چ 3 ص 199)، تصویر اجزاء گل بر سطح مستوی و افقی را دیاگرام مینامند در دیاگرام ساختمان و طرز قرار گرفتن اجزاء گل و تعداد آنها مانند منظم بودن و غیرمنظم بودن گل و هم چنین طرز قرار گرفتن هر یک از قطعات آن را نسبت بیکدیگر و یا نسبت ببرگه و برگه های فرعی و محور ساقه نشان داده می شود، (گیاه شناسی ثابتی ص 430)
لغت نامه دهخدا
دیاگرام
برای نمایش قسمتهای مختلف گلها در روی حلقه های مختلف اشکال اختصاری رسم میشود که آنها را دیاگرام نامیده اند
فرهنگ لغت هوشیار
دیاگرام
نمودار
تصویری از دیاگرام
تصویر دیاگرام
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دلارام
تصویر دلارام
(دخترانه)
مایه آرامش دل، معشوقه بهرام گور، دل آرام
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دیافراگم
تصویر دیافراگم
دیافراگم (Diaphragm یا Apreture) یکی از اجزای اصلی دوربین است که در تنظیم نوردهی و عمق میدان تصویر نقش دارد. دیافراگم یک مکانیسم فیزیکی است که در دوربین ها و لنزهای عدسی وجود دارد و باز و بسته شدن آن تعداد نورهایی را که به دوربین وارد می شود تنظیم می کند.
عملکرد دیافراگم:
1. تنظیم مقدار نور : دیافراگم با تنظیم اندازه باز شدن (یا بسته شدن) دیافراگم، مقدار نوری که به حسگر تصویر (یا فیلم) وارد می شود را کنترل می کند. این اندازه باز شدن با واحد اعداد f-stop مانند f/1.8، f/2.8 و غیره نشان داده می شود، که نشان دهنده نسبت قطر دیافراگم به فاصله کانونی لنز است.
2. تأثیر بر عمق میدان : دیافراگم همچنین بر عمق میدان تصویر تأثیر دارد. با باز و بسته شدن دیافراگم، میزان فضایی که در فاصله معینی از فوکوس از طریق لنز روشن است (عمق میدان) تغییر می کند. با باز شدن بیشتر دیافراگم (مقدار کمتر f-stop)، عمق میدان کاهش می یابد و با بسته شدن بیشتر دیافراگم (مقدار بیشتر f-stop)، عمق میدان افزایش می یابد.
3. تأثیر بر نورپذیری : باز شدن دیافراگم (f-stop کمتر) منجر به ورود بیشتر نور به دوربین می شود که در شرایط نوری کم مفید است، در حالی که بسته شدن دیافراگم (f-stop بیشتر) نور کمتری به حسگر تصویر می رساند که برای شرایط روشن و مورد نیاز است.
در کل، دیافراگم به عنوان یک عنصر کنترلی اساسی در دوربین ها، علاوه بر کنترل نور، نقش مهمی در ایجاد تأثیرات هنری و تعیین وضوح بخش های مختلف تصویر دارد.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از دلارام
تصویر دلارام
آرامش دهندۀ دل، آنکه مایۀ آرامش خاطر باشد، معشوق، محبوب، دلبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیافراگم
تصویر دیافراگم
پردهای میان آلات صدری و اعضای درونی شکم، پرده ای که قفسۀ سینه را از شکم جدا می کند، حجاب حاجز
در هنر عکاسی سوراخ جلو دوربین عکاسی که اگر میزان روشنایی برای عکس گرفتن زیاد باشد آن را تنگ تر می کنند و زمانی که روشنایی کم باشد سوراخ دیافراگم را بازتر می کنند تا نور بیشتر به فیلم برسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دکاگرم
تصویر دکاگرم
واحد اندازه گیری جرم، معادل ده گرم
فرهنگ فارسی عمید
نام عیدی است، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تیتوس لیویوس، تاریخ دان یونانی و نویسندۀ تاریخ رومی از ابتدا تا سال 9 قبل از میلاد است، (59 قبل از میلاد - 17 میلادی) او در زیر عنوان ’دهساله’ کتاب تاریخی از رومیها تدوین کرد که از جهت استحکام و درستی و همچنین مطالب مشهور است، او نویسندۀ صمیمی ولی فاقد روح انتقاد بود، گذشته را مورد مدح و تحسین قرار میداد و در جستجوی کشف تعلیماتی بود که در حوادث تاریخی بوجود می آید و همچنین کوشش داشت که علل و زمینه های گسترش مطلوب در جوامع بشری را با بیانی شیوا توضیح دهد، (از لاروس)، آقای فلسفی در اعلام تمدن قدیم فوستل دوکلانژ در ذیل تیتوس لیویوس آرد: از مورخین بزرگ روم است که در سال 59 قبل از میلاد در شهر روم تولد یافت و در 19 میلادی درگذشت، اگوستوس سخت او را گرامی میداشت تیتوس لیویوس بیست سال از عمر خویش را به نگارش تاریخ روم بکار برد، تاریخ مزبور حاوی گزارش روم از بدو تأسیس تا 9 سال پیش از میلاد و مرکب از 140 کتاب بوده است که اکنون جزوۀ کتاب نخستین (تاریخ 458 سال) و کتب بیست ویکم و چهل وپنجم (تاریخ 51 سال) و قسمتی از کتاب نودویکمین، بقیه مفقود است، - انتهی، رجوع به قاموس الاعلام ترکی و الحلل السندسیه ص 363 و 453 وتاریخ ایران باستان ج 2 ص 1945 و ج 3 ص 2451 شود
لغت نامه دهخدا
که دیر مطیعشود، خودسر، که آسان تن به اطاعت ندهد:
ندانی کو چگونه خویش کام است
ز خوی بد چگونه دیررام است،
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
(دُ / دِ)
زاهد و پرهیزکار، خواجه سرا. (برهان) ، خشم آلود و دژآباد. (از آنندراج). رجوع به دژآباد شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده (ص 112) آنرا نام کنیز بهرام گور پادشاه ساسانی آورده که در جمال و زیبائی شهرت داشت، و مرحوم سعید نفیسی در شرح احوال رودکی (ص 813) نام او را ’دلارام چنگی’ ذکر کرده. اما گمان می رود که این اسامی همگی مأخوذ از صفات منتسب بدان کنیز باشد چه فردوسی نام او را ’آرزو’ آورده است:
دلارام را آرزو نام بود
همه غم گسار و دل آرام بود.
و نظامی در هفت پیکر نام او را ’فتنه’ ذکر کرده:
فتنه نامی هزار فتنه در او
ف تنه شاه و شاه فتنه بر او
لغت نامه دهخدا
(گَ رُ)
مثل. نائب مناب. عدیل. قرین. قائم مقام. ثانی اثنین. (یادداشت مرحوم دهخدا). و به این معنی لازم الاضافه است: و امیر طاهر که شیر باریک خوانند ماند، دیگرم رستم دستان برآمد و عالم همه از او رنگ گرفت. (تاریخ سیستان). نصیرالدین دیگرم ابن سینا بود. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، دیگر. دیگری، کنایه از مطلق عدد و مقدار همچون: نسبت نخستین مؤلف شود از نسبت یکی از آن دو به میانه وز نسبت میانه به دیگرم. (التفهیم ص 23) ، وصف ترتیبی است همچون: ’دیگرم سال’. (التفهیم ص 514).
- دیگرم روز، فردا. (یادداشت مرحوم دهخدا) : دیگرم روز صباح که گذشتند دیدند آن درخت انجیر خشک شده بود از بیخ. (ترجمه دیاتسارون ص 288). دیگرم روز، میخواست عیسی بدرآید سوی جلیل. (ترجمه دیاتسارون ص 44)
لغت نامه دهخدا
قرصی روزنه دار در دوربین عکاسی و تلسکوب و دوربین یا آلات نوری دیگر که گشادگی یک عدسی یا یکدستگاه نوری را محدود میکند و مانع ورود اشعۀ جانبی یک تابه به دستگاه میگردد در طبیعت بهترین نمونۀ آن عنبیۀ چشم است که با تنگ یا گشاد شدن شدت مقدار نور وارد به چشم را تغییر میدهد، (دائره المعارف فارسی)، غشایی قابل انعطاف که در بسیاری از اسبابها (مثلاً میکروفون) بکار میرود، (دائره المعارف فارسی)، دیافراگم یا حجاب حاجز، عضلۀ بزرگی در انسان و سایر پستانداران که مانند پرده ای بین قفسۀ سینه و حفرۀ شکم است، عضلۀ عمده تنفس است، و هر مانعی در راه آزادی حرکت آن (مثلاً در پولیومیلیت) مانع عمل ریه میشود و حیات را به مخاطره می اندازد، در حرکت رو به پایین خود معده و کبد را نیز به کار می اندازد و به عمل هضم کمک میکند، انقباض متناوب آن سبب سکسکه میشود، (دایره المعارف فارسی)، رجوع به دیافرغما و حجاب حاجز شود
لغت نامه دهخدا
نام قصبه ای مرکز قضا در ایالت تابور از چکسلواکی، در 40 هزارگزی مشرق تابور، دارای آبهای معدنی و کارخانه های پارچۀ پشمی و ریسبافی و چیت سازی و کاغذسازی، (قاموس الاعلام ترکی)
نام قضائی است در چکسلواکی دارای 1183 گز مساحت، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ دار، (منتهی الارب)، رجوع به دار شود، جمع واژۀ دیر، (از معجم البلدان ذیل دیارات الاساقف)، رجوع به دیر و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(گِ)
دهی است از بخش سومار شهرستان قصرشیرین در 32 هزارگزی خاوری سومار کنار رود خانه کنگیر و راه عمومی ایوان با 100 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دیگر دیگری:) دیگرم روز میخواست عیسی بدر آید سوی جلیل... (انجیل پارسی 44)، ثانی اثنین نظیر:) نصیر الدین دیگرم ابن سینا بود (توضیح: بمعنی اخیر لازم الاضافه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دکاگرم
تصویر دکاگرم
فرانسوی ده گرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیارات
تصویر دیارات
جمع دیار، خانه ها سراها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیررام
تصویر دیررام
خودسر، که آسان تن به اطاعت ندهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلارام
تصویر دلارام
آرامش بخشنده دل آنکه موجب آرامش خاطر باشد 0، معشوقه زیبا دلبر
فرهنگ لغت هوشیار
قرصی روزنه دار دردروبینعکاسی وتلسکوپ ودوربین یاآلات نوری دیگر که گشادگی یک عدسی یا یکدستگاه نوری را محدود میکند و مانع ورود اشعه جانبی بدستگاه میگردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلارام
تصویر دلارام
((دِ))
آرامش بخشنده دل، دلبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیافراگم
تصویر دیافراگم
سوراخ جلو دوربین عکاسی که کوچک و بزرگ می شود، میان بند (واژه فرهنگستان)، حجاب حاجز، پرده دل، پرده بین دو سوراخ بینی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیگران
تصویر دیگران
سایرین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دلارام
تصویر دلارام
آنسه
فرهنگ واژه فارسی سره
دلبر، دلربا، دلنواز، محبوب، محبوبه، معشوق، همدم
متضاد: دلازار
فرهنگ واژه مترادف متضاد