جدول جو
جدول جو

معنی دیگرم

دیگرم
(گَ رُ)
مثل. نائب مناب. عدیل. قرین. قائم مقام. ثانی اثنین. (یادداشت مرحوم دهخدا). و به این معنی لازم الاضافه است: و امیر طاهر که شیر باریک خوانند ماند، دیگرم رستم دستان برآمد و عالم همه از او رنگ گرفت. (تاریخ سیستان). نصیرالدین دیگرم ابن سینا بود. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، دیگر. دیگری، کنایه از مطلق عدد و مقدار همچون: نسبت نخستین مؤلف شود از نسبت یکی از آن دو به میانه وز نسبت میانه به دیگرم. (التفهیم ص 23) ، وصف ترتیبی است همچون: ’دیگرم سال’. (التفهیم ص 514).
- دیگرم روز، فردا. (یادداشت مرحوم دهخدا) : دیگرم روز صباح که گذشتند دیدند آن درخت انجیر خشک شده بود از بیخ. (ترجمه دیاتسارون ص 288). دیگرم روز، میخواست عیسی بدرآید سوی جلیل. (ترجمه دیاتسارون ص 44)
لغت نامه دهخدا