جدول جو
جدول جو

معنی دیامیس - جستجوی لغت در جدول جو

دیامیس
(دَ)
نقبهایی در زیر زمین بوده است که مسیحیان برای نجات ازظلم و ستم و برای عبادت بدانجا پناه می بردند. و معروف ترین آن دیامیس رم است که در خارج از شهر و در عمق 7 تا 20 متری بود. (از الموسوعه العربیهالمیسره)
لغت نامه دهخدا
دیامیس
(دَ)
جمع واژۀ دیماس. (اقرب الموارد). رجوع به دیماس شود
لغت نامه دهخدا
دیامیس
جمع دیماس، خانه ها گلخن ها گرمابه ها
تصویری از دیامیس
تصویر دیامیس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

عمل جدا کردن کلوئیدهای داخل یک محلول از سایر مواد با کمک عشای نیمه تراوا، در پزشکی جدا کردن مواد سمی و زائد از خون با کمک دستگاهی ویژه، برای بیمارانی که نارسایی کلیوی دارند یا مسموم شده اند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوامیس
تصویر نوامیس
ناموس ها، شرف ها، عفت ها، عصمت ها، کنایه از آگاه و مطلع به باطن امور، راز ها، سرها، کاردان ها، کمینگاههای صیاد، جمع واژۀ ناموس
فرهنگ فارسی عمید
هر یک از نظریه های فلسفی که پدیده های مادی جهان را حاصل عمل نیروهای گوناگون می داند، تحرک، پویایی
فرهنگ فارسی عمید
مادۀ قابل انفجار که از ترکیب نیتروگلیسرین با مواد دیگر ساخته میشود و برای منفجر ساختن چیزی یا جایی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دینامیک
تصویر دینامیک
دارای حرکت و پویایی، پویا، شاخه ای از علم مکانیک که به بررسی چگونگی حرکت اجسام بر اثر نیروی وارده به آن ها می پردازد
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
بابونۀ صحرائی
لغت نامه دهخدا
(خَ)
شتران را چهار شب چرانیده و بامداد یاشبانگاه آنها را آب دهند، ولی نه به اتفاق بر یک ورد و در این وقت گویند: رعیت خلموساً. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جمع واژۀ دیمومه. از مادۀ دمم. (اقرب الموارد). رجوع به دیمومه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جمع واژۀ دیماس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ دیماس، به معنی خانه و سمج تاریک و گلخن حمام. (آنندراج). رجوع به دیماس شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جمع واژۀ دومس. (منتهی الارب) ، جمع واژۀ داموس. (یادداشت مؤلف). رجوع به دومس و داموس شود
لغت نامه دهخدا
فاغره، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ یمین. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بمجاز به معنی معشوق. (غیاث) (آنندراج) :
در گوشۀ نه گردون تو دوش قنق بودی
مه طوف همی کردت ای ایبک خرگاهی.
مولوی.
، غلام و قاصد. (غیاث) (آنندراج) :
گفت ای ایبک بیاور آن رسن
تا بگویم من جواب بوالحسن.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از نوامیس
تصویر نوامیس
جمع ناموس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میامین
تصویر میامین
جمع میمون، مبارک و نیکبخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوامیس
تصویر قوامیس
سختی ها پتیارها (بلاها)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدامیس
تصویر قدامیس
جمع قدموس، شتران بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلامیس
تصویر پلامیس
لاتینی ماهی گوشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوامیس
تصویر جوامیس
از ریشه پارسی، جمع جاموس، گاو میش ها جمع جاموس گاومیشان گاومیشها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیابیج
تصویر دیابیج
جمع دیباج، از ریشه پارس دیباها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیاجیر
تصویر دیاجیر
جمع دیجور، تاری ها شب های تار
فرهنگ لغت هوشیار
در شیمی طریقه ای برای جدا ساختن یک کولرئیداز جسمی که بحالت محلول واقعی است بوسیله استعمال غشائی که فقط نسبت به یکی از دو جسم قابل نفوذ است و جسم دیگر از آن عبور نمیکند دیالیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیامتر
تصویر دیامتر
فرانسوی ترامون (قطر سنجش خرد ناب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیامون
تصویر دیامون
فرانسوی آبگین از سنگ های گرانبها الماس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیاوین
تصویر دیاوین
دواوین، جمع دیوان
فرهنگ لغت هوشیار
ماده ای منفجره که از نیتروگلیسیرین و ماده متخلخلی تشکیل یافته است و اغلب دارای نیترات آمونیوم یا نیترات سودیوم یا گاهی یکی از کربنها نیز هست، انفجار بوسیله چاشنی بعمل میاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دینامیسم
تصویر دینامیسم
آیینی که در عناصر مادی فقط قائل بقوه است
فرهنگ لغت هوشیار
قسمتی از علم مکانیک که در آن از حرکت دستگاههای ذرات و اجسام تحت تاثیر نیروها بحث میشود، دینامیک با علل حرکت سروکار دارد و دینامیک از علم حرکت اجسام با قوه برق میباشد فرانسوی پویا نیرو ییک مربوط به قوه: واحد دینامیک، پر از نیرو مملو از نیروی حیاتی، بخشی از مکانیک که روابط بین قوی و حرکات را مورد مطالعه قرار میدهد مبحث حرکت اجسام علم الحرکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمامیس
تصویر دمامیس
جمع دیماس، خانه های تاریک، گلخن های تار، گرمابه های تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جعامیس
تصویر جعامیس
جمع جعموس، پلیدی ها ریسته ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دینامیک
تصویر دینامیک
پر از نیرو، متحرک، پویا، بخشی از علم مکانیک که حرکات را مورد مطالعه قرار می دهد، مبحث حرکت اجسام
فرهنگ فارسی معین
ماده ای قابل انفجار مرکب از نیتروگلیسرین و ماده ای متخلخل که موجب انفجار می گردد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوامیس
تصویر نوامیس
((نَ))
جمع ناموس
فرهنگ فارسی معین