دقل. دیرک کشتی. (ناظم الاطباء). تیر بزرگ که در وسط کشتی نصب کنند و شراع کشتی بر آن استوار سازند. تیر بلندی که بر میان کشتی افرازند و بادبان بر آن گسترند. تیری که شراع بدان استوار کنند. سهم سفینه. شاه تیر. صاری. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دقل شود
دقل. دیرک کشتی. (ناظم الاطباء). تیر بزرگ که در وسط کشتی نصب کنند و شراع کشتی بر آن استوار سازند. تیر بلندی که بر میان کشتی افرازند و بادبان بر آن گسترند. تیری که شراع بدان استوار کنند. سهم سفینه. شاه تیر. صاری. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دقل شود
دکل. امردی که نامترش و ناهموار شده دست و پای گنده و بزرگ داشته باشد. (برهان). امرد زمخت با دست و پای گنده و بزرگ. کسی که دست و پایش بزرگ و گنده باشد. (ناظم الاطباء). امرد نتراشیده نخراشیده. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی) ، مرد زمخت و گنده و ستبر. (فرهنگ فارسی معین) ، جوان خودخواه و ناهموار و سرکش و خودسر و متلون. (ناظم الاطباء). و رجوع به دکل شود
دکل. امردی که نامترش و ناهموار شده دست و پای گنده و بزرگ داشته باشد. (برهان). امرد زمخت با دست و پای گنده و بزرگ. کسی که دست و پایش بزرگ و گنده باشد. (ناظم الاطباء). امرد نتراشیده نخراشیده. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی) ، مرد زمخت و گنده و ستبر. (فرهنگ فارسی معین) ، جوان خودخواه و ناهموار و سرکش و خودسر و متلون. (ناظم الاطباء). و رجوع به دکل شود
نادرست، حیله گر، مکار، کسی که چیزی را برای گمراه ساختن خریدار تغییر صورت بدهد، سیم و زر قلب و ناسره، برای مثال تا چه خواهی خریدن ای مغرور / روز درماندگی به سیم دغل (سعدی - ۸۹)، حیله، مکر
نادرست، حیله گر، مکار، کسی که چیزی را برای گمراه ساختن خریدار تغییر صورت بدهد، سیم و زر قلب و ناسره، برای مِثال تا چه خواهی خریدن ای مغرور / روز درماندگی به سیم دغل (سعدی - ۸۹)، حیله، مکر
دهی از دهستان القورات بخش حومه شهرستان بیرجند 4000 گزی شمال خاوری بیرجند. کوهستانی. معتدل. سکنه 96 تن. آب آن از قنات. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران)
دهی از دهستان القورات بخش حومه شهرستان بیرجند 4000 گزی شمال خاوری بیرجند. کوهستانی. معتدل. سکنه 96 تن. آب آن از قنات. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران)