معنی بدگل - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با بدگل
بدگل
- بدگل
- زشت. بدمنظر. نامقبول. ضد خوشگل. (از ناظم الاطباء). کریه المنظر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
بدگل
- بدگل
- بدترکیب، بدشکل، بدمنظر، زشت، زشت رو، کریه، کریه المنظر، نازیبا
متضاد: خوشگل، خوش ترکیب، زیبا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بنگل
- بنگل
- بوته و درخت گل، ثمر بوته گل، میوه بن چتلاقوچ چاتلانقوش
فرهنگ لغت هوشیار