دان، (در تداول عوام) محل، جا، چون چیزی را از چوب وفلز و شیشه و بلور کنند و قابل حمل و نقل باشد بیشتر با ’دان’ از آن تعبیر کنند، نمکدان، قنددان، زبیل دان، آشغال دان، خاکروبه دان، و چون از خاک و خشت و سنگ و مانند آن کنند و قابل حمل و نقل نباشد بیشتر ’دانی’ گویند: خاکروبه دانی، زبیل دانی، ماردانی و غیره، - آشغالدانی، جای آشغال، - خاکروبه دانی، جای خاکروبه، - زبیلدانی، جای زبیل، - زغالدانی، جای زغال، محل انبار کردن زغال، - گاودانی، جای نگهداری گاو، - قلمدانی، جای نگهداری قلم، -، اطاق، نوعی اطاق با شکل خاص همانند قلمدان، - ماردانی، جای نگهداری مار، - مرغدانی، جای نگهداری مرغ، - ناندانی، جای نگهداری نان، ظرف نان، -، عایدی مستمر بی تحمل زحمت و خرج، - هیزمدانی، جای هیزم، محل انبار کردن هیزم، - هلدانی، سیاه چال، - هلفدانی، زندان تاریک و تنگ، سیاه چال
دان، (در تداول عوام) محل، جا، چون چیزی را از چوب وفلز و شیشه و بلور کنند و قابل حمل و نقل باشد بیشتر با ’دان’ از آن تعبیر کنند، نمکدان، قنددان، زبیل دان، آشغال دان، خاکروبه دان، و چون از خاک و خشت و سنگ و مانند آن کنند و قابل حمل و نقل نباشد بیشتر ’دانی’ گویند: خاکروبه دانی، زبیل دانی، ماردانی و غیره، - آشغالدانی، جای آشغال، - خاکروبه دانی، جای خاکروبه، - زبیلدانی، جای زبیل، - زغالدانی، جای زغال، محل انبار کردن زغال، - گاودانی، جای نگهداری گاو، - قلمدانی، جای نگهداری قلم، -، اطاق، نوعی اطاق با شکل خاص همانند قلمدان، - ماردانی، جای نگهداری مار، - مرغدانی، جای نگهداری مرغ، - ناندانی، جای نگهداری نان، ظرف نان، -، عایدی مستمر بی تحمل زحمت و خرج، - هیزمدانی، جای هیزم، محل انبار کردن هیزم، - هلدانی، سیاه چال، - هلفدانی، زندان تاریک و تنگ، سیاه چال
دانی ٔ، پست، مقابل عالی، مقابل بلند: عالی و دانی، خرد و بزرگ، بی باک، (از مصدر دنائت) ناکس، فرومایه، دنی، خسیس، دون، ماجن، ناکس و فرومایه و پست، (غیاث)، مسکین، سافل، (از مصدر دنوّ) قریب، نزدیک، (غیاث)، مقابل قاصی، مقابل دور، نزدیک شونده: خجسته مجلس او را سران اهل سخن سزد که مدح سرایند قاصی و دانی، سوزنی، خاص و عام از قاصی و دانی هواخواه تواند عمرو و زید و جعفرو صالح یزید و بایزید، سوزنی
دانی ٔ، پست، مقابل عالی، مقابل بلند: عالی و دانی، خرد و بزرگ، بی باک، (از مصدر دنائت) ناکس، فرومایه، دنی، خسیس، دون، ماجن، ناکس و فرومایه و پست، (غیاث)، مسکین، سافل، (از مصدر دنوّ) قریب، نزدیک، (غیاث)، مقابل قاصی، مقابل دور، نزدیک شونده: خجسته مجلس او را سران اهل سخن سزد که مدح سرایند قاصی و دانی، سوزنی، خاص و عام از قاصی و دانی هواخواه تواند عمرو و زید و جعفرو صالح یزید و بایزید، سوزنی
ابن سعید مزنی. صحابی است (از منتهی الارب). اصطلاح صحابه، جمع «صحابی»، به گروهی از مسلمانان صدر اسلام گفته می شود که با پیامبر اسلام (ص) همراه بودند، ایمان آوردند و در اسلام باقی ماندند. این افراد تأثیر عمیقی در شکل گیری جامعه اسلامی، نگارش قرآن، و گسترش اصول عقاید اسلامی داشتند. از نظر تاریخی و مذهبی، صحابه منبعی معتبر برای شناخت دین و آموزه های پیامبر اکرم محسوب می شوند.
ابن سعید مزنی. صحابی است (از منتهی الارب). اصطلاح صحابه، جمع «صحابی»، به گروهی از مسلمانان صدر اسلام گفته می شود که با پیامبر اسلام (ص) همراه بودند، ایمان آوردند و در اسلام باقی ماندند. این افراد تأثیر عمیقی در شکل گیری جامعه اسلامی، نگارش قرآن، و گسترش اصول عقاید اسلامی داشتند. از نظر تاریخی و مذهبی، صحابه منبعی معتبر برای شناخت دین و آموزه های پیامبر اکرم محسوب می شوند.
فرموک را گویند و آن ریسمان رشته شده است که مانند بیضه در دوک پیچیده شده باشد و به عربی نصله خوانند. (برهان). آنچه زنان بر دوک ریسند مانند بیضه، و آنرا گروهه نیز گویند. (انجمن آرا)
فرموک را گویند و آن ریسمان رشته شده است که مانند بیضه در دوک پیچیده شده باشد و به عربی نصله خوانند. (برهان). آنچه زنان بر دوک ریسند مانند بیضه، و آنرا گروهه نیز گویند. (انجمن آرا)
نوعی از شراب باشد که بعربی نبید گویند. باده ای که از برنج و ارزن و جو سازند. بمعنی شرابی است که از ارزن سازند زیرا که منسوب است به پکین و پکین و پکن بمعنی ارزن است. حکیم نزاری قهستانی گفته: مست گشتم ز جرعۀ پکنی شد مزاجم ز بنگ مستغنی. (ازانجمن آرای ناصری). ، پنگان و معرب آن فنجان. بمعنی هر کاسه و پیاله عموماً و طاس مس ته سوراخ که به روی آب گذارندبرای تعیین ساعات. و نیز رجوع به بگنی شود
نوعی از شراب باشد که بعربی نبید گویند. باده ای که از برنج و ارزن و جو سازند. بمعنی شرابی است که از ارزن سازند زیرا که منسوب است به پکین و پکین و پکن بمعنی ارزن است. حکیم نزاری قهستانی گفته: مست گشتم ز جرعۀ پکنی شد مزاجم ز بنگ مستغنی. (ازانجمن آرای ناصری). ، پنگان و معرب آن فنجان. بمعنی هر کاسه و پیاله عموماً و طاس مس ته سوراخ که به روی آب گذارندبرای تعیین ساعات. و نیز رجوع به بگنی شود
منسوب به دهن مربوط به دهان: ساز دهنی، آلتی تعبیه شده در تلفون که گوینده دهن خدد را نزدیک بدان نگاهداشته سخن گوید مقابل گوشی، قیف مانندیست لاستیکی در هواپیماهای بدون دستگاه بی سیم که وسیله سخن گفتن خلبانان است. در هواپیماهای دارای بی سیم از کائوچو ساخته میشود و مانند تلفن کار میکند
منسوب به دهن مربوط به دهان: ساز دهنی، آلتی تعبیه شده در تلفون که گوینده دهن خدد را نزدیک بدان نگاهداشته سخن گوید مقابل گوشی، قیف مانندیست لاستیکی در هواپیماهای بدون دستگاه بی سیم که وسیله سخن گفتن خلبانان است. در هواپیماهای دارای بی سیم از کائوچو ساخته میشود و مانند تلفن کار میکند
درست (دینارزر) زمان رکن الدوله دیلمی، گوشه دار زوزن (درم درهم) یاهمرسی که به فرمان مهدی بنیاد گذار (موحدین) زده شد و چهار گوش بود سکه طلای منسوب به رکن الدوله دیلمی. توضیح: بعضی آنرا منسوب به رکن - نام کیمیاگری - دانسته اند، گوشه دار. یا درهمهای رکنی. درهمهای مربع که مهدی موسس حکومت موحدین دستور ضرب آنرا داد
درست (دینارزر) زمان رکن الدوله دیلمی، گوشه دار زوزن (درم درهم) یاهمرسی که به فرمان مهدی بنیاد گذار (موحدین) زده شد و چهار گوش بود سکه طلای منسوب به رکن الدوله دیلمی. توضیح: بعضی آنرا منسوب به رکن - نام کیمیاگری - دانسته اند، گوشه دار. یا درهمهای رکنی. درهمهای مربع که مهدی موسس حکومت موحدین دستور ضرب آنرا داد