قلۀ کوه. (برهان). صاحب جهانگیری می گوید: قلۀ کوه را گویند، و بیت ذیل را از ناصرخسرو شاهد می آورد: لرز لرزنده غضنفر در عرین ترس ترسنده عقاب اندر دکن. اما اگر شاهد این دعوی این بیت است بی شک لفظ و معنی هر دو غلط است، چه کلمه در این جا ’وکن’ است با واو بجای دال، جمع وکنه به معنی مأوای طیر در غیر عش، و عربی است. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، به هندی، به معنی جنوب باشد که در مقابل شمال است. (برهان) (جهانگیری) (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی)
قلۀ کوه. (برهان). صاحب جهانگیری می گوید: قلۀ کوه را گویند، و بیت ذیل را از ناصرخسرو شاهد می آورد: لرز لرزنده غضنفر در عرین ترس ترسنده عقاب اندر دکن. اما اگر شاهد این دعوی این بیت است بی شک لفظ و معنی هر دو غلط است، چه کلمه در این جا ’وکن’ است با واو بجای دال، جمع وکنه به معنی مأوای طیر در غیر عش، و عربی است. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، به هندی، به معنی جنوب باشد که در مقابل شمال است. (برهان) (جهانگیری) (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی)
دکهن. ولایتی است در هند، و به اعتبار جهات چون در جنوب افتاده است ’دکن’ گویند، و هندیان با هاء (دکهن) نویسند ولی در تلفظ هاء را نیارند. (از لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی). ولایت و دیار معروف در هند، از طرف مشرق محدود است به دریا و ازمغرب به گجرات و از شمال به دیار سند و از جنوب به ارض چیناپتن. این ملک مشتمل است بر شش صوبه و هر صوبه محتوی بر بلاد بسیار و امصار بیشمار. و از اهالی اسلام ملوک بهمنیه در آن مدتها سلطنت داشته اند، پس ازایشان ملوک طوایف در آنجا حکمرانی کرده اند، و از بافته های نفیسۀ آن ولایت حریری به ایران می آورند که آنرا منسوب به دکن داشته دکنی نامیده اند. (از آنندراج). ناحیه ای است بشکل شبه جزیره ای مثلث در جنوب هندوستان که پایتخت آن حیدرآباد است، و تا قبل از تقسیم هندوستان، نظام دکن بر آن حکومت میکرد و پس از استقلال هندوستان ایالتی از هند بشمار میرود. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به دایرهالمعارف فارسی شود: چرا دلم نبود عاشق هوای دکن که اندر اوست دو یارعزیز قبلۀ من. وصال شیرازی (از آنندراج). گفت سوگند می دهم سوگند به سر تاج تخت گیر دکن. ملک قمی (از جهانگیری)
دکهن. ولایتی است در هند، و به اعتبار جهات چون در جنوب افتاده است ’دکن’ گویند، و هندیان با هاء (دکهن) نویسند ولی در تلفظ هاء را نیارند. (از لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی). ولایت و دیار معروف در هند، از طرف مشرق محدود است به دریا و ازمغرب به گجرات و از شمال به دیار سند و از جنوب به ارض چیناپَتَن. این ملک مشتمل است بر شش صوبه و هر صوبه محتوی بر بلاد بسیار و امصار بیشمار. و از اهالی اسلام ملوک بهمنیه در آن مدتها سلطنت داشته اند، پس ازایشان ملوک طوایف در آنجا حکمرانی کرده اند، و از بافته های نفیسۀ آن ولایت حریری به ایران می آورند که آنرا منسوب به دکن داشته دکنی نامیده اند. (از آنندراج). ناحیه ای است بشکل شبه جزیره ای مثلث در جنوب هندوستان که پایتخت آن حیدرآباد است، و تا قبل از تقسیم هندوستان، نظام دکن بر آن حکومت میکرد و پس از استقلال هندوستان ایالتی از هند بشمار میرود. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به دایرهالمعارف فارسی شود: چرا دلم نبود عاشق هوای دکن که اندر اوست دو یارعزیز قبلۀ من. وصال شیرازی (از آنندراج). گفت سوگند می دهم سوگند به سر تاج تخت گیر دکن. ملک قمی (از جهانگیری)
به خیمه درآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). داخل شدن مرد درخیمه. (از اقرب الموارد) ، در هوده درآمدن زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). درآمدن زن در هودج. (از اقرب الموارد) ، در کناس شدن آهو. (تاج المصادر بیهقی). به کناس پنهان شدن آهو. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
به خیمه درآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). داخل شدن مرد درخیمه. (از اقرب الموارد) ، در هوده درآمدن زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). درآمدن زن در هودج. (از اقرب الموارد) ، در کناس شدن آهو. (تاج المصادر بیهقی). به کناس پنهان شدن آهو. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)