جدول جو
جدول جو

معنی دژدار - جستجوی لغت در جدول جو

دژدار
نگاهبان قلعه
تصویری از دژدار
تصویر دژدار
فرهنگ فارسی معین
دژدار
دژبان، ماموری که در دژبانی برای مراقبت در کردار و رفتار سربازان و افسران گماشته می شود، نگهبان دژ، نگاهبان قلعه و حصار، کوتوال، قلعه بیگی، دژدار
تصویری از دژدار
تصویر دژدار
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دلدار
تصویر دلدار
(دخترانه)
معشوق، محبوب، شجاع، مهربان، با محبت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دادار
تصویر دادار
(پسرانه)
خالق، عادل، دادگر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دیدار
تصویر دیدار
(دخترانه)
ملاقات، دیدن، چهره، صورت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دیدار
تصویر دیدار
زیارت، قرار، جلسه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دژ دار
تصویر دژ دار
دژبان نگاهبان قلعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دزدار
تصویر دزدار
نگهبان قلعه حافظ حصار کوتوال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دردار
تصویر دردار
آوای دهل، درخت پشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمدار
تصویر دمدار
دارنده دم مانند اسب و استر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دغدار
تصویر دغدار
ترکی کارسانه از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلدار
تصویر دلدار
معشوق محبوب، دلیر شجاع با جرات دلاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیدار
تصویر دیدار
نگاه کردن، نگریستن، مشاهده نظر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بژدار
تصویر بژدار
(دخترانه)
سهامدار، شریک (نگارش کردی: بهژدار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دهدار
تصویر دهدار
سرکرده یا سرپرست مردم ده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دادار
تصویر دادار
عادل، دادگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخدار
تصویر دخدار
پارسی تازی گشته تختار تختدار جامه خواب جامه پیسه سیاه و سپید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهدار
تصویر دهدار
دارندۀ ده، صاحب ده، کدخدا، سرکرده یا سرپرست مردم ده، کسی که کارهای یک دهستان را اداره کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دادار
تصویر دادار
داد دهنده، دادگر، عادل، بخشاینده، آفریننده، آفریدگار، برای مثال جز این بت که هر صبح از این جا که هست / برآرد به یزدان دادار دست (سعدی۱ - ۱۷۹)
یکی از نام ها و صفات باری تعالی، برای مثال هرآن کس که داند که دادار هست / نباشد مگر پاک و یزدان پرست (فردوسی - ۶/۲۲۵)، هنوزت اجل دست خواهش نبست / برآور به درگاه دادار دست (سعدی۱ - ۱۹۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دردار
تصویر دردار
دارای در مثلاً جعبۀ دردار، دربان
صدای طبل، آواز دهل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلدار
تصویر دلدار
دلبر، معشوق، محبوب، دارای دل و جرئت، دلیر، دلاور، شجاع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیدار
تصویر دیدار
دیدن، رؤیت، ملاقات، روی نمودن،
کنایه از روی و رخسار، کنایه از چشم و قوۀ بینایی
دیدار آمدن: پدیدار شدن، آشکار شدن، برای مثال دیودل باشیم و برپاشیم جان / کآن پری دیدار دیدار آمده ست (خاقانی - ۵۱۵)
دیدار کردن: ملاقات کردن، یکدیگر را دیدن
فرهنگ فارسی عمید
دارای ردیفی از سوراخ های پی در پی روی سربرگ و تمبر و فیلم و مانند آن (واژه فرهنگستان)، پرفراژ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دادار
تصویر دادار
آفریننده، بخشاینده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دردار
تصویر دردار
((دَ))
درخت پشه، شجره البق، سفیدار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلدار
تصویر دلدار
معشوق، دلیر، دلاور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیدار
تصویر دیدار
دیدن، رؤیت، چهره، سیما، بصیرت، بینایی، پدیدار، مریی، نظارت، مصلحت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دهدار
تصویر دهدار
((دِ))
کدخدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دژوار
تصویر دژوار
دشوار، مشکل، سخت
فرهنگ فارسی عمید