جدول جو
جدول جو

معنی دژاگام - جستجوی لغت در جدول جو

دژاگام
(دُ / دِ)
زاهد و پرهیزکار، خواجه سرا. (برهان) ، خشم آلود و دژآباد. (از آنندراج). رجوع به دژآباد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دلارام
تصویر دلارام
(دخترانه)
مایه آرامش دل، معشوقه بهرام گور، دل آرام
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از داتام
تصویر داتام
(پسرانه)
نام یکی از فرماندهان پارسی کاپادوکیه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دکاگرم
تصویر دکاگرم
واحد اندازه گیری جرم، معادل ده گرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دژکام
تصویر دژکام
ویژگی کسی که به کام و آرزوی خود نرسیده، اندوهگین، برای مثال یکی نامه نوشت از ویس دژکام / به رامین نکوبخت و نکونام (فخرالدین اسعد - ۲۵۷)، خشمناک، زاهد و پرهیزکار، خواجۀ سرا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دژنام
تصویر دژنام
دشنام، نام زشت، حرف زشت، سخن ناسزا، فحش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دژآگاه
تصویر دژآگاه
به خشم آمده
بداندیش، بددل، بدخو
تندخو
نادان و بی تربیت، ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه، جان آزار، جایر، جفاجو، جفاگر، مردم گزا، پر جفا، پر جور، استمگر برای مثال دژآگاه مردی چو دیوی سترگ / سپاهی به کردار ارغنده گرگ (فردوسی - ۸/۱۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلارام
تصویر دلارام
آرامش دهندۀ دل، آنکه مایۀ آرامش خاطر باشد، معشوق، محبوب، دلبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیاگرام
تصویر دیاگرام
در نگار، نمودار، طرح، شکل هندسی، خط هندسی، خطی که شکل اثر معینی را معلوم کند
فرهنگ فارسی عمید
(دُ بِ)
بدرام. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زشت خو که زشت خویی او طبیعی و ذاتی باشد. (انجمن آرا) (آنندراج) :
نیارامید دیو دژبرامش
همان استیزه خوی خویش کامش.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
کوتوال و محافظت کننده قلعه. (از برهان) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
سهمگین و خشم آلود و قهرناک. دژآگاه. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دژاگه. سهمگین و خشم آلود. (ازبرهان). سودائی. (ناظم الاطباء). خشمگین:
سوار جهان نیوزار دلیر
چو پیل دژآگاه و درنده شیر.
دقیقی.
کنون اندرآمد میانتان زریر
چو گرگ دژآگاه و درنده شیر.
دقیقی.
دژآگاه مردی چو دیو سترگ
سپاهی بکردار ارغنده گرگ.
فردوسی.
سوی مرز تورانش بنهاد روی
چو شیر دژآگاه نخجیرجوی.
فردوسی.
به دژخیم فرمود شاه اردشیر
که رو دشمن پادشا را بگیر...
بیامد دژآگاه و فرمان گزید
شد آن نامدار از جهان ناپدید.
فردوسی.
ز هامون سوی او نهادند روی
دوپیل دژآگاه و دو جنگجوی.
فردوسی.
نگذردشیر دژآگاه به صد عمر از بیم
اندر آن بیشه که یک چاکر او کرد گذر.
فرخی.
به عذرا همان جامۀ جنگ داد
پلنگ دژآگاه را رنگ داد.
عنصری.
اگرعاشق شود شیر دژآگاه
به عشق اندر شود هم طبع روباه.
(ویس و رامین).
اگر بیدل بود شیر دژآگاه
برو چیره شود در دشت روباه.
(ویس و رامین).
به رامین تاخت چون شیر دژآگاه
بزد شمشیر بر تارکش ناگاه.
(ویس و رامین).
بگفت این و به رامین تاخت ناگاه
گرفته تیغ چون شیر دژآگاه.
(ویس و رامین).
دگر ژنده پیلی دژآگاه بود
که ویژه نشست شهنشاه بود.
(گرشاسبنامه).
پلنگ روانکاه در کوه بربر
نهنگ دژآگاه در بحر عمان.
عبدالواسع جبلی.
وآنگاه که با شیر دژآگاه کنی رزم
با گردش گردون شود و جوشش دریا.
مسعودسعد.
، بداندیش و تندشده. (از برهان). بداندیش و هنگامه جو. (از ناظم الاطباء) ، بی خبر. بدآگاه. جاهل مرکب. غیر خبیر. جاهل به جهل مرکب. دش آگاس. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
در این کارگه مرد هشیار جوی
نه دنگ و دژآگاه و بسیارگوی.
خسروانی.
به هر سوش دیوی دژآگاه بود
به هر گوشه صد غول گمراه بود.
(گرشاسبنامه ص 265).
- دژآگاه دیو،نادان. صاحب علم باطل. دارای دانشهای اهریمنی. (از یادداشت مرحوم دهخدا) :
نه بخشایش آرد به کس بر نه مهر
دژآگاه دیوی پرآژنگ چهر.
فردوسی.
که رشک آورد آز و گرم و نیاز
دژآگاه دیوی بود کینه ساز.
فردوسی.
دژآگاه دیوی بد و منکر است
به بالا چهل رش ز تو برتر است.
(گرشاسبنامه ص 211).
، سیی ءالظن. آنکه گمان بددارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
ز جور کسان دست کوته کنی
دژآگاه را بر خود آگه کنی.
بوشکور.
، بدخوی، ظالم و بی رحم، جلاد. (ناظم الاطباء). میرغضب. دژخیم:
سوم شب چو برزد سر از کوه ماه
ز سیماه برزین بپرداخت شاه
به زندان دژآگاه او رابکشت
نبودش جز از رنج و نفرین بمشت.
فردوسی.
بفرمای تا گردن قیدروش
ببرد دژآگاه جنگی زدوش.
فردوسی.
دگر شب چو برزد سر از کوه ماه
به زندان دژآگاه کردش تباه.
فردوسی.
، خطر. نادانی. جهل. تهور. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). قرین بی باکی:
چنین تا بیامد یکی ژرف رود
سپه شد پراکنده چون تار و پود
مغی ژرف و پهناش کوتاه بود
بر او بر گذشتن دژآگاه بود.
فردوسی (از یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از دهستان خورخورۀ بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج با 182 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، توتون، حبوب و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
سهمگین و خشم آلود. (برهان). خشم آلود. (شرفنامۀ منیری). خشمگین. غضبان. دژآگام. دژآگامه. دژآگاه. دژآگه:
اگر شیر دژابادش ببیند
چو سگ اندر پس زانو نشیند.
بهرامی
لغت نامه دهخدا
(دِ)
حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده (ص 112) آنرا نام کنیز بهرام گور پادشاه ساسانی آورده که در جمال و زیبائی شهرت داشت، و مرحوم سعید نفیسی در شرح احوال رودکی (ص 813) نام او را ’دلارام چنگی’ ذکر کرده. اما گمان می رود که این اسامی همگی مأخوذ از صفات منتسب بدان کنیز باشد چه فردوسی نام او را ’آرزو’ آورده است:
دلارام را آرزو نام بود
همه غم گسار و دل آرام بود.
و نظامی در هفت پیکر نام او را ’فتنه’ ذکر کرده:
فتنه نامی هزار فتنه در او
ف تنه شاه و شاه فتنه بر او
لغت نامه دهخدا
برای نمایش قسمتهای مختلف گلها در روی حلقه های مختلف اشکال اختصاری رسم میشود که آنها را دیاگرام نامیده اند، (گیاه شناسی گل گلاب چ 3 ص 199)، تصویر اجزاء گل بر سطح مستوی و افقی را دیاگرام مینامند در دیاگرام ساختمان و طرز قرار گرفتن اجزاء گل و تعداد آنها مانند منظم بودن و غیرمنظم بودن گل و هم چنین طرز قرار گرفتن هر یک از قطعات آن را نسبت بیکدیگر و یا نسبت ببرگه و برگه های فرعی و محور ساقه نشان داده می شود، (گیاه شناسی ثابتی ص 430)
لغت نامه دهخدا
(دُ مَ / مِ)
دژکامه است در تمام معانی. (از ناظم الاطباء). رجوع به دژکامه و دژکام شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان گرجی بخش داران شهرستان فریدن واقع در 26 هزارگزی باختر داران و 10هزارگزی شوسه ازنا به اصفهان، کوهستانی، سردسیر و دارای 297 تن سکنه است، آب آن از چشمه و قنات و رودخانه محلی، محصول عمده اش غلات، حبوبات و شغل اهالی آن زراعت است و راه فرعی دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
آنکه گام و قدم دراز دارد. گام دراز. (یادداشت مرحوم دهخدا). سهوّق
لغت نامه دهخدا
(دُ / دَ / دِ مَ / مِ)
زاهد و پرهیزکار. (برهان) ، خواجه سرا. (برهان) ، خشم آلود و دژآبادو دژاگام. (از آنندراج). غضبناک و خشم آلود. (ناظم الاطباء) ، بدذات و بدطبع. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دژکام است درتمام معانی. (از ناظم الاطباء). رجوع به دژکام شود
لغت نامه دهخدا
برای نمایش قسمتهای مختلف گلها در روی حلقه های مختلف اشکال اختصاری رسم میشود که آنها را دیاگرام نامیده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دکاگرم
تصویر دکاگرم
فرانسوی ده گرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلارام
تصویر دلارام
آرامش بخشنده دل آنکه موجب آرامش خاطر باشد 0، معشوقه زیبا دلبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دژ کام
تصویر دژ کام
بد کام تلخ کام اندوهناک، خشمگین غضبناک، زاهد پرهیزگار، خواجه سرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دژ نام
تصویر دژ نام
دشنام فحش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دژکام
تصویر دژکام
بدکام، تلخکام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلارام
تصویر دلارام
((دِ))
آرامش بخشنده دل، دلبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دژآگاه
تصویر دژآگاه
بددل، بداندیش، بدخوی، به خشم آمده، دژآهنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دژنام
تصویر دژنام
((دُ))
دشنام، فحش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دژکام
تصویر دژکام
((دُ))
اندوهگین، تلخ کام، خشمگین، زاهد، پرهیزکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیاگرام
تصویر دیاگرام
نمودار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دلارام
تصویر دلارام
آنسه
فرهنگ واژه فارسی سره
دلبر، دلربا، دلنواز، محبوب، محبوبه، معشوق، همدم
متضاد: دلازار
فرهنگ واژه مترادف متضاد