مدرسۀ عالی که تمام علوم در آنجا تدریس شود، مؤسسۀ آموزش عالی بزرگی که شامل چند دانشکده و رشته های گوناگون در سطح بالاتر از دیپلم در آن آموزش داده می شود
مدرسۀ عالی که تمام علوم در آنجا تدریس شود، مؤسسۀ آموزش عالی بزرگی که شامل چند دانشکده و رشته های گوناگون در سطح بالاتر از دیپلم در آن آموزش داده می شود
آنچه به یک دانگ یعنی یک ششم درهم بیرزد، چیزی کم و نزدیک به یک دانگ، برای مثال گرچه مرا هست به خروار فضل / نیست ز دانگانه مرا یک تسو (کمال الدین اسماعیل - ۵۱۹)
آنچه به یک دانگ یعنی یک ششم دِرهم بیرزد، چیزی کم و نزدیک به یک دانگ، برای مِثال گرچه مرا هست به خروار فضل / نیست ز دانگانه مرا یک تسو (کمال الدین اسماعیل - ۵۱۹)
محل درمان. جایی که بیمار را معالجه کنند، مطب. (یادداشت مرحوم دهخدا). کلینیک،به معنی مطب در بیمارستان، و آن قسمتی از بیمارستان است که دارای تختخواب است و یک سرپزشک آنرا اداره می کند. (از لغات فرهنگستان). مؤسسه ای برای تشخیص بیماری و درمان بیماران سرپائی. امروزه درمانگاهها بوسیلۀ بیمارستانهای عمومی یا خصوصی و سازمانهای صنعتی یا کارگری یا گروهی از پزشکان اداره میشوند. مبداء پیدایش درمانگاهها داروخانه هایی بوده است که به فقرا داروی رایگان میداده اند. در ایران از زمان های بسیار قدیم درمانگاههای رایگان وجود داشته مانند ’دارالشفای مشهد’. امروزه درمانگاههای بیمارستانها و مؤسسات خیریه غالباً مجانی است. (از دائره المعارف فارسی)
محل درمان. جایی که بیمار را معالجه کنند، مطب. (یادداشت مرحوم دهخدا). کلینیک،به معنی مطب در بیمارستان، و آن قسمتی از بیمارستان است که دارای تختخواب است و یک سرپزشک آنرا اداره می کند. (از لغات فرهنگستان). مؤسسه ای برای تشخیص بیماری و درمان بیماران سرپائی. امروزه درمانگاهها بوسیلۀ بیمارستانهای عمومی یا خصوصی و سازمانهای صنعتی یا کارگری یا گروهی از پزشکان اداره میشوند. مبداء پیدایش درمانگاهها داروخانه هایی بوده است که به فقرا داروی رایگان میداده اند. در ایران از زمان های بسیار قدیم درمانگاههای رایگان وجود داشته مانند ’دارالشفای مشهد’. امروزه درمانگاههای بیمارستانها و مؤسسات خیریه غالباً مجانی است. (از دائره المعارف فارسی)
نام فرشتۀ موکل بر آب، نام روز دهم فروردین ماه، و گویند اگر در این روزباران ببارد آبانگاه مردان است و مردان به آب درآیند و اگر نبارد آبانگاه زنان باشد و زنان در آب شوند و این عمل را بر خود شگون و مبارک دانند، (برهان)
نام فرشتۀ موکل بر آب، نام روز دهم فروردین ماه، و گویند اگر در این روزباران ببارد آبانگاه مردان است و مردان به آب درآیند و اگر نبارد آبانگاه زنان باشد و زنان در آب شوند و این عمل را بر خود شگون و مبارک دانند، (برهان)
رخت و متاع خانه. (برهان) (غیاث). متاع و کالا. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی) : ای در جوال عشوه علی وار ناشده از حرص دانگانه بگفتار روزگار. انوری. این تشنیع بر شیعه میزد بطمع ناموس و بازارچه و دانگانه. (کتاب النقض ص 442)
رخت و متاع خانه. (برهان) (غیاث). متاع و کالا. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی) : ای در جوال عشوه علی وار ناشده از حرص دانگانه بگفتار روزگار. انوری. این تشنیع بر شیعه میزد بطمع ناموس و بازارچه و دانگانه. (کتاب النقض ص 442)
از: دانگ + انه،. صاحب آنندراج گوید اصل کلمه دانگ گانه است یعنی یک عدد دانگ. و یک گاف را حذف کرده اند. (آنندراج)، در اصطلاح سهمی که هر کس دهد در مهمانی و غیره. آن باشد که چون جمعی بسیر و گشت روند هر یک زری بدهند تا از آن سرانجام خوردنی و مایحتاج آن سیر کنند. (از برهان). آن باشد که چون جمعی بسیر و گشت روند هر کدام زری بدهند تا از آن سرانجام خوردنی کنند. (غیاث). آن باشد که چیزی چند نفر شریک شوند و هر یک دانگی دهند و آن چیز را خرند و با خود بصحرا و باغ برندو باتفاق خورند. (از آنندراج). طعامی که هر چند کس بحصه و نصیب قیمت و مصالح آن بدهند و دنگادنگی نیز گویند. زری را گویند که چون جمعی به سیر و گشت باغ و بهار روند هر یک قدری زر دهند تا از آن سرانجام خوردنی و مایحتاج آن مهیا شود. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی). سهمی که هر کس در خرید چیزی یا هزینۀ سفری و یا مهمانی دهد. دانگ. دنگادنگی. نهد (ن / ن ) . نفقه و هزینه که در سفر هر یک از رفیقان برابر یکدیگرند برآورند. (منتهی الارب). توشی، ضیافت کردن اطفال باشد یکدیگر را و این را در خراسان دانگانه گویند. (برهان). توژی، آن باشد که اطفال هر کدام چیزی بیاورند و طعامی پزند و یکدیگر را ضیافت کنند و آنرا بعربی توزیع خوانند. (برهان)، پول. پول خرد. وشاید همان دانگ (دانق) شش یک درهم باشد: همه در جستجوی دانگانه از شریعت بجمله بیگانه. سنائی. چو شد خنب خالی بشکرانه ای درونش نهادیم دانگانه ای. نزاری (دستورنامه چ روسیه ص 66). با کف دربار تو هر دم ز ننگ ابر زند بر رخ دریا تفو... گرچه مرا هست بخروار فضل نیست ز دانگانه مرا یک تسو. کمال اسماعیل. ، چیزی قلیل نزدیک به یک دانگ، آنچه بدانگی ارزد: مارگیر آن اژدها را برگرفت سوی بغداد آمد از بهر شگفت اژدهایی چون ستون خانه ای میکشیدش از پی دانگانه ای. مولوی
از: دانگ + انه،. صاحب آنندراج گوید اصل کلمه دانگ گانه است یعنی یک عدد دانگ. و یک گاف را حذف کرده اند. (آنندراج)، در اصطلاح سهمی که هر کس دهد در مهمانی و غیره. آن باشد که چون جمعی بسیر و گشت روند هر یک زری بدهند تا از آن سرانجام خوردنی و مایحتاج آن سیر کنند. (از برهان). آن باشد که چون جمعی بسیر و گشت روند هر کدام زری بدهند تا از آن سرانجام خوردنی کنند. (غیاث). آن باشد که چیزی چند نفر شریک شوند و هر یک دانگی دهند و آن چیز را خرند و با خود بصحرا و باغ برندو باتفاق خورند. (از آنندراج). طعامی که هر چند کس بحصه و نصیب قیمت و مصالح آن بدهند و دنگادنگی نیز گویند. زری را گویند که چون جمعی به سیر و گشت باغ و بهار روند هر یک قدری زر دهند تا از آن سرانجام خوردنی و مایحتاج آن مهیا شود. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی). سهمی که هر کس در خرید چیزی یا هزینۀ سفری و یا مهمانی دهد. دانگ. دنگادنگی. نهد (ن ِ / ن َ) . نفقه و هزینه که در سفر هر یک از رفیقان برابر یکدیگرند برآورند. (منتهی الارب). توشی، ضیافت کردن اطفال باشد یکدیگر را و این را در خراسان دانگانه گویند. (برهان). توژی، آن باشد که اطفال هر کدام چیزی بیاورند و طعامی پزند و یکدیگر را ضیافت کنند و آنرا بعربی توزیع خوانند. (برهان)، پول. پول خرد. وشاید همان دانگ (دانق) شش یک درهم باشد: همه در جستجوی دانگانه از شریعت بجمله بیگانه. سنائی. چو شد خنب خالی بشکرانه ای درونش نهادیم دانگانه ای. نزاری (دستورنامه چ روسیه ص 66). با کف دربار تو هر دم ز ننگ ابر زند بر رخ دریا تفو... گرچه مرا هست بخروار فضل نیست ز دانگانه مرا یک تسو. کمال اسماعیل. ، چیزی قلیل نزدیک به یک دانگ، آنچه بدانگی ارزد: مارگیر آن اژدها را برگرفت سوی بغداد آمد از بهر شگفت اژدهایی چون ستون خانه ای میکشیدش از پی دانگانه ای. مولوی
مکان جای باشش: (از او در خواستند که در آن نواحی مکان گاه ایشان معین کند) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور 14) توضیح} مکان {خود اسم مکان است و احتیاجی به پسوند مکان ندارد ولی در فارسی ازین نوع مستعمل است مانند: معبد جای
مکان جای باشش: (از او در خواستند که در آن نواحی مکان گاه ایشان معین کند) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور 14) توضیح} مکان {خود اسم مکان است و احتیاجی به پسوند مکان ندارد ولی در فارسی ازین نوع مستعمل است مانند: معبد جای
نام روز دهم از ماه فروردین. گویند اگر در این روز باران ببارد آبانگاه مردان است و مردان به آب درآیند و اگر نبارد آبانگاه زنان باشد و ایشان به آب درآیند و این عمل را بر خود شگون و مبارک دانند، نام ایزد موکل بر آب
نام روز دهم از ماه فروردین. گویند اگر در این روز باران ببارد آبانگاه مردان است و مردان به آب درآیند و اگر نبارد آبانگاه زنان باشد و ایشان به آب درآیند و این عمل را بر خود شگون و مبارک دانند، نام ایزد موکل بر آب