جدول جو
جدول جو

معنی دپوشان - جستجوی لغت در جدول جو

دپوشان
بپوشان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منوشان
تصویر منوشان
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از فرمانروایان دلاور ایرانی که از سپاهیان کیخسرو پادشاه کیانی بود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از درفشان
تصویر درفشان
(دخترانه)
درخشان و روشن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سروشان
تصویر سروشان
(پسرانه)
نام جد بایزید بسطامی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از درخشان
تصویر درخشان
درخشنده، روشنی دهنده، روشن، تابان، رخشان، درخور توجه، شاخص، بن مضارع درخشاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیوجان
تصویر دیوجان
بدنفس، بدطینت، شیطان صفت، سخت جان، سال خورده، دلاور و شجاع، بیرحم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خروشان
تصویر خروشان
خروشنده، در حال جوش و خروش و خروشیدن، کنایه از جوشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درفشان
تصویر درفشان
درخشان، درخشنده، روشن، تابان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درفشان
تصویر درفشان
درافشاننده، کنایه از شخص بلیغ و زبان آور، شیرین سخن، درافشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بروشان
تصویر بروشان
گروندگان، مؤمنان
فرهنگ فارسی عمید
(دُ)
دهی است از دهستان حسن آباد بخش حومه شهرستان سنندج. در 9 هزارگزی جنوب خاور سنندج و 2 هزارگزی خاورشوسۀ سنندج به کرمانشاه. 348 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
اسم ترکی ارنب است. (تحفۀ حکیم مؤمن). خرگوش. رجوع به خرگوش شود
لغت نامه دهخدا
دوشا، قابل دوشیدن، دوشیدنی، حیوانی که آن را بدوشند:
همان گاودوشان و از مادیان
فزون داشت آن مهتر تازیان،
فردوسی،
رجوع به دوشا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از درفشان
تصویر درفشان
تابان، روشن، براق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درخشان
تصویر درخشان
تابان، روشنی دهنده، لرزان و تابان، فروزان، ساطع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خروشان
تصویر خروشان
فریاد کنان نالان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوشگان
تصویر پوشگان
نام مقامی از موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درفشان
تصویر درفشان
((دُ یا دَ رَ))
درخشان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیوجان
تصویر دیوجان
شیطان صفت، سخت جان، بی رحم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خروشان
تصویر خروشان
فریادکنان، نالان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درخشان
تصویر درخشان
((دَ یا دِ رَ))
تابان، روشنی دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درخشان
تصویر درخشان
براق، نورانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از داوران
تصویر داوران
قضات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درخشان
تصویر درخشان
Bright, Brilliant, Dazzling, Gleaming, Glistening, Glittering, Glossy, Glowing, Incandescent, Lucent, Luminous, Lustrous, Lustrously, Radiant, Scintillating, Shimmering, Shining, Shiny, Sparking, Sparkly, Twinkling, Twinkly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
خاموش کن
فرهنگ گویش مازندرانی
پوشانیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ظرف کره گیری، خمره ی شکم دار مخصوص شیره ی خرمالو، انار، انگور و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
بپوشان
فرهنگ گویش مازندرانی
پوشاننده، آن چه و آن که چیزی را می پوشاند
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از درخشان
تصویر درخشان
яркий , блестящий , ослепительный , мерцающий , сверкающий , глянцевый , светящийся , раскалённый , блестящий , блестяще , сияющий , искрящийся
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از درخشان
تصویر درخشان
hell, brillant, atemberaubend, glänzend, leuchtend, glühend, strahlend, funkelnd, schimmernd
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از درخشان
تصویر درخشان
яскравий , блискучий , сліпучий , розжарений , сяючий , блискуче , мерехтливий , іскристий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از درخشان
تصویر درخشان
jasny, błyszczący, oszałamiający, rozżarzony, lśniący, błyszcząco, promienny, migotający, iskrzący, migoczący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از درخشان
تصویر درخشان
明亮的 , 辉煌的 , 耀眼的 , 闪耀的 , 闪烁的 , 光滑的 , 发光的 , 炽热的 , 闪亮的 , 光辉的 , 光泽的 , 闪亮地 , 发光的 , 闪亮的 , 闪闪发光的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از درخشان
تصویر درخشان
brilhante, deslumbrante, cintilante, resplandecente, incandescente, luminoso, lustroso, lustrosamente, radiante
دیکشنری فارسی به پرتغالی