جدول جو
جدول جو

معنی دوپوست - جستجوی لغت در جدول جو

دوپوست
(دُ)
دوپوس. (ناظم الاطباء). دوپوسته. پوستی روی پوست دیگر. پوست بر پوست. با دو جدار یا با دو پوشش. رجوع به دوپوس شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دوپوسته
تصویر دوپوسته
آنچه دارای دو پوست باشد، کنایه از سخن مبهم، سخنی که دو معنی ضد و نقیض از آن استنباط شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روپوست
تصویر روپوست
قشر خارجی پوست، سطح خارجی پوست جانوران یا اندام گیاه، اپیدرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوردست
تصویر دوردست
جای دور، برای مثال ز بانگ سگان کآمد از دوردست / رمیدند گرگان و روباه رست (نظامی۵ - ۹۶۶)، چیزی که نزدیک نباشد، آنچه در دسترس نباشد
فرهنگ فارسی عمید
(دُ تَ / تِ)
کاغذ کلفتی که بتوان آن را از وسط بریده و تبدیل به دو ورق نمود. (ناظم الاطباء). کاغذ که بتوان آن را پوسته کرد، یعنی از قطربه دو نیم و یک ورق را به دو ورق نازک تبدیل کرد.
- دوپوسته کردن کاغذ، یک ورق آن را به دو ورق تبدیل کردن. (ناظم الاطباء).
، هر دو چیز به هم ملصق شده. (ناظم الاطباء). که دارای دو پوست است: بادام و گردوی دو پوسته. (یادداشت مؤلف). دوپوس. دوپوست. و رجوع به دوپوست شود
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دوپوست. دوپوسته، دوچیز بهم چسبیده. (ناظم الاطباء). رجوع به دوپوست و دو پوسته شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دو دست
تصویر دو دست
دستهای یکتن یدین
فرهنگ لغت هوشیار
دو چبز بهم پیوسته دو شی ملصق بیکدیگر، کاغذ کلفتی که بتوان آنرا از وسط برید و تبدیل بدو ورق کرد
فرهنگ لغت هوشیار
پوست گاو (مطلقا)، پوست گاوی که در آن کاه یا زر کنند قنطار: دگر هر چه در پادشاهی اوست زگنج گهر پر کند گاو پوست، آنکه دارای پوستی ضخیم مانند پوست گاو است
فرهنگ لغت هوشیار
طبقه سطحی جلد که تشکیل شده از طبقات شاخی در فوق و طبقه مالپیگی در زیر. اولین ردیف طبقه مالپیگی که از سلولهای فعال و زایا تشکیل شده در زیر پوست قرار گرفته است بشره، طبقه خارجی و سطحی پوست گیاهان که معمولااز یک ردیف سلول ساخته شده بشره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درپرست
تصویر درپرست
درباری، خدمتگزار، نوکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیپورت
تصویر دیپورت
((پُ))
رفتار کردن، سلوک کردن، از کشور میزبان اخراج کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوردست
تصویر دوردست
افق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دوزیست
تصویر دوزیست
آمفیبین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دوزیست
تصویر دوزیست
Amphibian, Amphibian
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دوزیست
تصویر دوزیست
amphibien
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دوزیست
تصویر دوزیست
उभयचर , उभयचर
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دوزیست
تصویر دوزیست
دوزیست , دوزیست
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دوزیست
تصویر دوزیست
สัตว์ครึ่งบกครึ่งน้ำ , สัตว์ครึ่งบกครึ่งน้ำ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دوزیست
تصویر دوزیست
mnyama wa majini, mnyama wa nchi kavu na maji
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دوزیست
تصویر دوزیست
양서류의 , 양서류
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دوزیست
تصویر دوزیست
両生類の , 両生類
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دوزیست
تصویر دوزیست
דו-חיים , דו-חי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دوزیست
تصویر دوزیست
земноводний , амфібія
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دوزیست
تصویر دوزیست
amfibi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دوزیست
تصویر دوزیست
amfibie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دوزیست
تصویر دوزیست
anfibio
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دوزیست
تصویر دوزیست
anfibio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دوزیست
تصویر دوزیست
anfíbio
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دوزیست
تصویر دوزیست
两栖的 , 两栖动物
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دوزیست
تصویر دوزیست
płaz
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دوزیست
تصویر دوزیست
amphibisch, Amphibie
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دوزیست
تصویر دوزیست
амфибийный , амфибия
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دوزیست
تصویر دوزیست
উভচর , উভচর
دیکشنری فارسی به بنگالی