- دون
- خسیس، ضعیف و سست گردیدن
معنی دون - جستجوی لغت در جدول جو
- دون
- پست، سفله، فرومایه، خسیس، مقابل فوق، پایین و فرود، غیر، سوا، جز. در این صورت لازم الاضافه است و در فارسی اغلب حرف با در اول آن درمی آورند و «بدون» می گویند
- دون
- پایین، فرود
- دون
- فرومایه، پست
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پست تر، نزدیک تر، کمینه تر، فرومایه تر
بغیر، بجز
سرشاری
نصف، مساوی تقسیم شده
کشتیچه کشتی کوچک
آنکه بدود کسی که بشتاب بدود
تند رونده و تازنده و تاخت کننده، شتابنده
زیر پایه بی پایه
فروکاس کرسنج جبلاج
فروکاس کرسنج جبلاج فرومایه پست
کارمند دولت که رتبه اداری نداشته باشد
زیر دو غلک پایین دو قله (سبوی بزرگ)، در حدیث است: اذا بلغ الما قدر قلتین لم یحمل خبثا (هنگامی که آب باندازه دو کوزه رسد ناپاکی نپذیرد) و کر را بمذهب شافعی (قلتین) ازین جهت گویند: (نیست دون القلتین و حوض خرد کی تواند قطره ایش از کار برد) (مثنوی)
نارسید (رسید بالغ فرهنگ پهلوی) پایین تر از سن بلوغ (پانزده سالگی) : (ابونصر حوایجس از جمله رعاع الناس و سوقه او د سن دون البلوغ بود که حوایج بمطبخاتابکی کشیدی)
دون پایه، کارمند دولت که رتبه ندارد
کارمند دولت که رتبۀ اداری نداشته باشد
آنکه می دود
تک و دو، عمل دونده
Runner
Scurry
бегун
мчаться
(DE) Läufer
eilen
(PL) biegacz