جدول جو
جدول جو

معنی دولنگان - جستجوی لغت در جدول جو

دولنگان
(دُ لِ)
دهی است از دهستان قلعه شاهین سرپل زهاب شهرستان قصر شیرین. واقع در 7هزارگزی سرپل ذهاب کنار راه فرعی کلاوه. سکنه آن 210 تن و آب آن از سراب قلعه شاهین است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دوچندان
تصویر دوچندان
دو برابر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلنگان
تصویر دلنگان
آویزان، آویخته، آونگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قولنجان
تصویر قولنجان
خولنجان، گیاهی از خانوادۀ زنجبیل با ریشۀ ضخیم سرخ و تندمزه، ساقه های هوایی فراوان و گل های خوشه ای که در طب و داروسازی به کار می رود، خاولنجان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خولنجان
تصویر خولنجان
گیاهی از خانوادۀ زنجبیل با ریشۀ ضخیم سرخ و تندمزه، ساقه های هوایی فراوان و گل های خوشه ای که در طب و داروسازی به کار می رود، قولنجان، خاولنجان
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه شهرستان مشهد دارای 147 تن سکنه است، آب آن از قنات و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی از بخش فلاورجان شهرستان اصفهان. واقع در جنوب فلاورجان و متصل به جادۀ مبارکه به اصفهان. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل و 1430 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
خاولنجان. خسرودارو. قره قاف. (یادداشت بخط مؤلف) (از برهان قاطع). بیخی است سرخ تیره رنگ و پرگره و تندطعم و لذید و با اندک عطریه و از هند و روم خیزد و گویند از آشیان باز و در سواحل دریا برمی آرند و نبات او معلوم نیست و مؤلف تذکره گوید نبات او بقدر ذرعی و برگش مثل برگ خرفه و گلش ذهبی است و غلیظ، و پرگره را خولنجان قصبی نامند و بی گره را که باریک و صلب است عقابی و قسم اخیر بهتر و قوتش تا هفت سال باقی می ماند در آخر دوم گرم و خشک و مقوی معده و احشاء هاضمه و باه و ماسک بول و بغایت کاسر ریاح و جهت قولنج و آروغ ترش و برودت گرده و درد کمر و تقویت اعضاء باطنی و رفع بدبوئی دهان و خنازیر و سرطان و دردهای بلغمی نافع و نگاه داشتن او اندک زمانی در دهان موجب شدت نعوظ و یک در هم سائیده او با یک اوقیه شیر گوسفند ناشتا بنوشند در تحریک باه مجرب است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). از ابزار دیگهاست و گرم و خشک است به درجۀ سیوم. معده سرد و تر را سود دارد و قوی کند و بوی دهان خوش کند و قولنجی و درد گرده را سود دارد و قوه باه را زیادت کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(تِ لَ)
درخواست عمرو زندگی از خدا. (ناظم الاطباء) ، زنده کننده و پدیدآرندۀ همه تعالی و تقدس، یعنی محیی و خالق. (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 301 ب از شرفنامه)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
ایزد و آفرینندۀ جان بخش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد، واقع در22هزارگزی شمال زاغه دارای 250 تن سکنه است، صنایع دستی زنان آنجا فرش و جاجیم و طناب بافی، آب آن از سراب دولیسگان است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است ازدهستان ایتیوند شهرستان خرم آباد مرکز دهستان، واقع در 18هزارگزی شمال نورآباد دارای 600 تن سکنه است، آب آن از قنات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ شَ)
دهی است از دهستان فین بخش مرکزی شهرستان بندرعباس واقع در شمال بندرعباس و خاور راه شوسۀ کرمان به بندرعباس با 700 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دُو لَ)
دولتمند. سعادتمند. ثروتمند. صاحب جاه و مال و اقبال:
شد دیدۀ دولت را در تو نظری صادق
کز دولت تو گشتند احباب تو دولتگین
خلقی ز تودولتگین گشتند به یک ذره
از دولت تو کم نی هم فضل اله است این.
سوزنی.
و رجوع به دولتمند شود
لغت نامه دهخدا
(دَ لَ)
دولتکده. دولت سرا. دولت منزل. بارگاه:
فرود آمد به دولتگاه جمشید
چو در برج حمل تابنده خورشید.
نظامی.
و رجوع به دولت خانه و دولت سرا شود
لغت نامه دهخدا
(دی)
نام کوهی و ناحیتی به هرسین. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
خاولنجان. (فهرست مخزن الادویه). گیاهی است از تیره زنجبیل ها که دو گونۀ آن مشهور است یکی را به نام قولنجان صغیر و دیگری را به نام قولنجان کبیر مینامند و هر دو آنها دارای ساقه های زیرزمینی مورد استفاده هستند (قولنجان صغیر بیشتر مورد استفاده قرار میگیرد) قولنجان از گیاهان بومی چین و هندوچین است. نوع صغیر آن دارای ساقه های زیرزمینی به ضخامت یک چوب قلم (بکلفتی یک انگشت تقریباً) و به درازی شش سانتیمتر است. بوی ساقه های زیرزمینی آن که به نام ریزوم خوانده میشود، معطر (شبیه بوی فلفل) است، طعمش سوزان و تلخ است. در این ریزوم ها مواد نشاسته ای و صمغی وجود دارد و بعلاوه دارای اسانسی است که بوسیلۀ جوشاندن آنها در آب استخراج میشود و خاصیت تسکین درد را دارد و از این جهت در دندانپزشکی مورد استفاده قرار میگیرد. همچنین جهت رفع دردهای امعاء و بعنوان مقوی از ریزومهای آن استفاده میکنند. خولنجان، خولیجان، خاولنجان، کلاجن، کلیجن، قرغات، خسرو دارو، و قسط، کسری دارو، هارلیجان، هاولیجان، گلنگا قالنقا، پان، درخت تانبول، خلنجان. (فرهنگ فارسی معین).
- قولنجان جاوه ای. رجوع به قولنجان کبیر شود.
- قولنجان چینی. رجوع به قولنجان صغیر شود.
- قولنجان ختایی (خطایی). رجوع به قولنجان صغیر شود.
- قولنجان صغیر، یکی از گونه های قولنجان که بیشتر از قولنجان کبیر مورد استفادۀ داروئی واقع میشودو معطرتر از آن است. ساقه های زیرزمینی آن کوچکتر ازقولنجان کبیر است و اینگونه بیشتر در چین به عمل می آید. قولنجان خطایی. قولنجان چینی. کلاجن صغیر. ریشه جوز. قولنجان طبی. (فرهنگ فارسی معین).
- قولنجان کبیر، یکی از گونه های قولنجان که دارای ساقه های زیر زمینی درشت تر از قولنجان طبی (قولنجان صغیر) است ولی خواص طبی و اسانس کمتر دارد. این نوع قولنجان بیشتر در جاوه و هندوستان و مصر میروید. قولنجان جاوه ای. قولنجان هندی. قولنجان مصری. (فرهنگ فارسی معین).
- قولنجان مصری. رجوع به قولنجان کبیرشود.
- قولنجان هندی. رجوع به قولنجان کبیر شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دوربین. (ناظم الاطباء). آنکه به دور نگاه کند و بیند: شیان، مرد دوربین و دورنگاه. (یادداشت مؤلف). رجوع به دوربین شود
لغت نامه دهخدا
(دُ سَ)
دهی است از دهستان سلطانیۀ بخش مرکزی شهرستان زنجان. دارای 209 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
مرکز بلوک جی در اسپاهان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(زَ نَ / نِ)
جمع واژۀ بوزنه:
آن یکی برجهد چو بوزنگان
پای کوبد بنغمۀ طنبور.
ناصرخسرو.
و رجوع به بوزنه و بوزینه شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
چاه قسم، چون ابراهیم در زمان کندنش هفت بز به ابی مالک داد تا شاهد برکندنش باشد لهذا آن را بئر شبع نامید. لکن این اسم مختص آن چاهی بود که اولاً ابراهیم و بعد از او اسحاق مدت مدیدی در حوالی آن بسر بردند. پس بندگان اسحاق نیز چاهی را در آن جا حفر نمودند، بعد از آن شهری را که به مسافت 20 میل به حبرون مانده واقع است با بئر شبع نامیدند. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(دِ لَ)
دلنگ. آونگان. آویزان. (از برهان) (از آنندراج). آویخته. معلق و رجوع به دلنگ شود
لغت نامه دهخدا
محبوب و معشوق، (ناظم الاطباء)، دوست، دوستکام، خلیل، حبیب، معشوقه، (یادداشت مؤلف) : ضمد، دو دوستگان به هم داشتن، (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی)، دو دوستگان به هم داشتن، یعنی اتخاذ المراءه خلیلین، (مجمل اللغه) :
کسی را چو من دوستگانی چه باید
که دل شاد دارد به هر دوستگانی،
فرخی،
دوستگان دست بر آورد و بدرید نقاب
از پس پرده برون آمد با روی چو ماه،
منوچهری،
عاشق از غربت بازآمده با چشم پرآب
دوستگان را به سرشک مژه برکرد ز خواب،
منوچهری،
اگر نه آشنا نه دوستگانم
چنان پندار کامشب میهمانم،
(ویس و رامین)،
ندیدم چون تو رسوا مهربانی
نه همچون دوستگانت دوستگانی،
(ویس و رامین)،
- دوستگان گرفتن، معشوق گرفتن، معشوقه گرفتن، به شاهدی دل بستن:
بسی دیدم به گیتی مهربانان
گرفته گونه گونه دوستگانان،
(ویس و رامین)،
، عاشق دوست، دلداده، (یادداشت مؤلف) : چون سر از توبره بیرون گرفتندزن نگاه کرد سر دوستگان خود دید، درماند و رنگ رویش بگردید، (اسکندرنامه نسخۀ نفیسی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دلنگان
تصویر دلنگان
آویخته آونگان
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته خسرودارو از گیاهان گیاهی است از تیره زنجبیل ها که دو گونه آن مشهور است: یکی را به نام قولنجان صغیر و دیگری را به نام قولنجان کبیر می نامند. و هر دو آنها دارای ساقه های زیرزمینی مورد استفاده هستند (قولنجان صغبر بیشتر مورد استفاده قرار می گیرد) قولنجان از گیاهان بومی چین و هندوچین است. نوع ضغیر آن دارای ساقه های زیرزمینی به ضخامت یک چوب قلم (به کلفتی یک انگشت تقریبا) و به درازی 6 سانتیمتر است. بوی ساقه های زیرزمینی آن که به نام ریزوم خوانده می شود معطر (شبیه بوی فلفل) است. طعمش سوزان و تلخ است. در این ریزومها مواد نشاسته یی و صمغی وجود دارد و به علاوه دارای اسانسی است که به وسیله جوشاندن آنها در آب استخراج می شود و خاصیت تسکین درد را دارد و از این جهت در دندان پزشکی مورد استعمال قرار می یگرد. همچنین جهت رفع دردهای امعا و به عنوان مقوی از ریزومهای آن استفاده می کنند خولنجان خاولنجان کلاجن کلیجن قرغات خسرو دارو هارلیجان هاولیجان گلنگا قالنقا پان درخت تانبول خسرو دارو قسط کسری دارو خلنجان. یا قولنجان جاوه یی. قولنجان کبیر. یا قولنجان چینی. قولنجان صغیر. یا قولنجان (ختایی) خطایی. قولنجان صغیر. یا قولنجان صغیر. یکی از گونه های قولنجان که بیشتر از قولنجان کبیر مورد استفاده دارویی واقع می شود و معطر از آن است. ساقه های زیرزمینی آن کوچکتر از قولنجان کبیر است و این گونه بیشتر در چین به عمل می آید. قولنجان خطایی خولنجان خطایی خولنجان چینی کلاجن صغیر ریشه جوز قولنجان طبی. یاقولنجان کبیر. یکی از گونه های قولنجان که دارای ساقه های زیرزمینی درشت تر از قولنجان طبی (قولنجان صغیر) است ولی خواص طبی و اسانس کمتری دارد. این نوع قولنجان بیشتر در جاوه و هندوستان و مصر می روید قولنجان جاوه یی قولنجان هندی قولنجان مصری یا قولنجان مصری. قولنجان کبیر. یا قولنجان هندی. قولنجان کبیی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خولنجان
تصویر خولنجان
پارسی تازی گشته خاولنجان خسزو دارو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوستگان
تصویر دوستگان
محبوب و معشوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دورنگاه
تصویر دورنگاه
دوربین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دولتگین
تصویر دولتگین
سعادتمند، ثروتمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دورنگار
تصویر دورنگار
((نِ))
فکس، دورنگار (واژه فرهنگستان)، دستگاهی برای مخابره تصویر نامه و اسناد و آن چه روی کاغذ آمده باشد، دورنویس، نمابر، پست تصویری، فاکس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوستگان
تصویر دوستگان
((تَ))
معشوق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلنگان
تصویر دلنگان
((دِ لَ))
آویخته، دلنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دورنگار
تصویر دورنگار
فاکس، فکس
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع جنت رودبار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
لغزنده، نااستوار، آویزان
فرهنگ گویش مازندرانی