یک نوع صدف مدور که چون آن را به خاکستر گرم کنند برشکل ناخن چیزی از آن بر می آید و چون آن چیز را بکشند به قدر انگشت می گردد و آن همین اظفار است که در قسط یافته می شود و آن را اظفارالطیب گویند و به هندی نک است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به اظفارالطیب شود
یک نوع صدف مدور که چون آن را به خاکستر گرم کنند برشکل ناخن چیزی از آن بر می آید و چون آن چیز را بکشند به قدر انگشت می گردد و آن همین اظفار است که در قسط یافته می شود و آن را اظفارالطیب گویند و به هندی نک است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به اظفارالطیب شود
دوله. دولت، در فارسی بیشتر به صورت ترکیب (مضاف الیه) القاب آید: معزالدوله، عضد الدوله. اعتمادالدوله. (یادداشت مؤلف) : اکنون امید چنان است که به فر دولۀ قاهره ادامهااﷲ جبر همه بباشد. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 133). و رجوع به دولت شود گردش نیکی و ظفر و غلبه به سوی کسی، سنگدان مرغ و چینه دان آن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، پایین شکم و جانبی آن، شقشقه و شش مانندی که شتر از دهن بیرون آورد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
دوله. دولت، در فارسی بیشتر به صورت ترکیب (مضاف الیه) القاب آید: معزالدوله، عضد الدوله. اعتمادالدوله. (یادداشت مؤلف) : اکنون امید چنان است که به فر دولۀ قاهره ادامهااﷲ جبر همه بباشد. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 133). و رجوع به دولت شود گردش نیکی و ظفر و غلبه به سوی کسی، سنگدان مرغ و چینه دان آن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، پایین شکم و جانبی آن، شقشقه و شش مانندی که شتر از دهن بیرون آورد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
دهی است از دهستان درزآب بخش حومه شهرستان مشهد. واقع در 46هزارگزی شمال باختری مشهد دارای 493 تن سکنه است. آب آن از رودخانه. راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان درزآب بخش حومه شهرستان مشهد. واقع در 46هزارگزی شمال باختری مشهد دارای 493 تن سکنه است. آب آن از رودخانه. راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نوبت در غنیمت و مال و یا آنکه دوله نوبت در حرب و دوله نوبت در مال یا هر دو برابر است و به ضم دال اختصاص به آخرت و به فتح آن اختصاص به دنیا دارد. ج، دول و دولات. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). نوبت و غنیمت و غلبه در جنگ و برخی گفته اند که دولت (به فتح). ظفر در جنگ و کار دنیا (و به ضم) ، در مال و امر آخرت. (از آنندراج) (غیاث). ج، دول و دول و دولات. (ناظم الاطباء) ، پادشاه ووزیران او. (از اقرب الموارد). رجوع به دولت شود
نوبت در غنیمت و مال و یا آنکه دَولَه نوبت در حرب و دولَه نوبت در مال یا هر دو برابر است و به ضم دال اختصاص به آخرت و به فتح آن اختصاص به دنیا دارد. ج، دُوَل و دُوَلات. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). نوبت و غنیمت و غلبه در جنگ و برخی گفته اند که دولت (به فتح). ظفر در جنگ و کار دنیا (و به ضم) ، در مال و امر آخرت. (از آنندراج) (غیاث). ج، دُوَل و دَوَل و دُوَلات. (ناظم الاطباء) ، پادشاه ووزیران او. (از اقرب الموارد). رجوع به دولت شود
مکر و حیله. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از برهان) (جهانگیری). به معنی مکرو حیله با استشهاد به این شعر فرخی غلط است و از غلط خواندن همین بیت به اشتباه افتاده اند: ز بهر آنکه از چنگ تو فردا چون رها گردد کنون دایم همی خواند کتاب حیلۀ دوله. چه این نام حکایتی یا کتابی است متخذ از دلّه اسم زنی معروفه به دلۀ محتاله و گمان می کنم یکی از داستانهای الف لیله باشد. (یادداشت مؤلف). و در شعر فرخی ’کتاب حیلۀ دله’ باید خوانده شود. (یادداشت لغت نامه)
مکر و حیله. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از برهان) (جهانگیری). به معنی مکرو حیله با استشهاد به این شعر فرخی غلط است و از غلط خواندن همین بیت به اشتباه افتاده اند: ز بهر آنکه از چنگ تو فردا چون رها گردد کنون دایم همی خواند کتاب حیلۀ دوله. چه این نام حکایتی یا کتابی است متخذ از دَلَّه اسم زنی معروفه به دلۀ محتاله و گمان می کنم یکی از داستانهای الف لیله باشد. (یادداشت مؤلف). و در شعر فرخی ’کتاب حیلۀ دله’ باید خوانده شود. (یادداشت لغت نامه)
دول کوچک. (ناظم الاطباء). دلو کوچک. دول خرد. (یادداشت مؤلف). دول چرمین. (آنندراج) ، ظرف دسته داری که بدان آب بردارند. (ناظم الاطباء). ظرف مسین که زنان در حمامها آب با آن ازطاس برگیرند و ظرفی مسین یا چرمین که با آن از حوض خانه یا خزینۀ حمام آب برگیرند. (یادداشت مؤلف)
دول کوچک. (ناظم الاطباء). دلو کوچک. دول خرد. (یادداشت مؤلف). دول چرمین. (آنندراج) ، ظرف دسته داری که بدان آب بردارند. (ناظم الاطباء). ظرف مسین که زنان در حمامها آب با آن ازطاس برگیرند و ظرفی مسین یا چرمین که با آن از حوض خانه یا خزینۀ حمام آب برگیرند. (یادداشت مؤلف)
دهی است نزدیک موصل، از آن ده است فقیه عبدالملک بن زید. (منتهی الارب). دهی بزرگ است در میان نصیبین و موصل و از آن تا موصل یک روز راه است. (از معجم البلدان)
دهی است نزدیک موصل، از آن ده است فقیه عبدالملک بن زید. (منتهی الارب). دهی بزرگ است در میان نصیبین و موصل و از آن تا موصل یک روز راه است. (از معجم البلدان)