جدول جو
جدول جو

معنی دوقو - جستجوی لغت در جدول جو

دوقو
(دَ)
دوقوس. تخم گزربری. (ناظم الاطباء). تخم زردک دشتی، و معرب ذوقوست. تخم زردک صحرایی یا کوهی. دوقوا. طامل. بزرالجزر. تخم حویج. (یادداشت مؤلف). تخم جزر دشتی یاکوهی و لغتی است یونانی. (از منتهی الارب). تخم زردک صحرایی است و بیخ آن شقاقل است و گیاه آن را خرس گیاه خوانند چه خرس آن را بسیار دوست می دارد. این لغت یونانی است. (از آنندراج) (از برهان). گویند دوقو تخم کرفس بری است و خلاف است و به یونانی دوقوس خوانند وبهترین دوقو تازۀ زردرنگ بود. دوقو بول براند و حیض نیز، و مفتح سده بود و فضلهای بلغمی از سینه پاک کند و سرفه که به سبب آن بود زایل گرداند و گزندگی عقرب را نافع بود و شهوت باه برانگیزاند. (از اختیارات بدیعی) (از تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به صیدنۀ ابوریحان بیرونی و تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 163 شود
لغت نامه دهخدا
دوقو
یونانی تخم زردک تخم خرس گیا از گیاهان
تصویری از دوقو
تصویر دوقو
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قوقو
تصویر قوقو
تکمۀ کلاه یا پیراهن و مانند آن، قوقه، برای مثال از حشمت سلطانی او تاج فریدون / چاووش و را قبۀ قوقوی کلاه است (سوزنی - ۱۳۱)
بانگ خروس، قوقولی قوقو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دومو
تصویر دومو
کسی که موهای سر و صورتش سیاه و سفید باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوقلو
تصویر دوقلو
دو بچه که در یک موقع از یک شکم زاییده شوند، هم شکم، همزاد، جنابه، دوبلغانه، توأم، توأمان
فرهنگ فارسی عمید
ویژگی پارچه یا چیز دیگر که پشت و روی آن از حیث طرح و رنگ با هم فرق داشته باشد، کنایه از کسی که گفتارش خلاف کردارش باشد، منافق، مزور، برای مثال از مجلس ما مردم «دوروی» برون کن / پیش آر می سرخ و فروکن گل دوروی (فرخی - ۳۶۵)، در علم زیست شناسی نوعی گل که یک روی آن زرد است و روی دیگرش سرخ، گل رعنا، برای مثال از مجلس ما مردم دوروی برون کن / پیش آر می سرخ و فروکن گل «دوروی» (فرخی - ۳۶۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوغو
تصویر دوغو
درد و جرمی که پس از گداختن روغن یا کره در ته ظرف باقی بماند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دولو
تصویر دولو
هر یک از ورق های بازی که دو خال داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوتو
تصویر دوتو
دوتا، دولا، خمیده، کج، منحنی، دوتوی، دوته
فرهنگ فارسی عمید
(دُ قَ)
دوحصه کردن و دوبخش کردن، جنس بلغورکرده، چه قل معرب کل است که حصه و پاره باشد. (لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
مرکب از دوق = (دوغ، دغ) از مصدر دقماق (دغماق) به معنی زادن و لو علامت نسبت در ترکی). دوقلی. دوغلو. توأم. توأمان. همزاد. دوپهلو. (یادداشت مؤلف). و در تداول کلمه را به غلط مرکب از دو (عدد فارسی) و لو پندارند و به ضم قاف تلفظ کنند به قیاس آن سه قلو و چهارقلو وپنج قلو به کار برند برای چهار یا پنج بچه که به یک شکم زاده شوند. دغلی. (لغت محلی شوشتر). رجوع به دوغلو و مترادفات دیگر شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
به معنی دواقه است. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). رجوع به دواقه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ قَ)
کین زاده مولی عثمان بن محمد رومی. متوفا به سال 1013 هجری قمری او راست: ازهار الجمائل فی وصف الاوائل. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ قَ)
دوقانیه. تباهی، حماقت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ قَ)
تیر کشتی، نره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دوقو. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). دوقو و برخی گویند نوعی از آن است. برخی گفته اند تخم کرفس صحرایی است. (از برهان). زردک صحرایی. رجوع به دوقو شود
لغت نامه دهخدا
ظاهراً به معنی پیشکش و هدیه است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دوقو. دوقوس. تخم گزربری. (یادداشت مؤلف). رجوع به دوقو شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دوسو
تصویر دوسو
دو طرف، دو جانب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داقو
تصویر داقو
ترکی تیر بی پر، بالا پوش کپنک تیر بی پر، بالا پوش کپنک پایونچی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوقول
تصویر دوقول
دو زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوقوس
تصویر دوقوس
یونانی تخم زردک تخم خرس گیا از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دولو
تصویر دولو
تا شده و دولا شده، آستر شده
فرهنگ لغت هوشیار
دارای دو جهت، دارای دو طرف، طبل دورو، دوسو، دوکرانه، کسی که ظاهر و باطنش تفاوت دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوقو
تصویر قوقو
پارسی است غوغو گوگو گوی گریبان دگمه کلاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوقه
تصویر دوقه
از لاتینی دوشس والاگاه میرو مونث دوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوقلو
تصویر دوقلو
توام، توامان، همزاد، دوبچه که در یک موقع از یک شکم زایند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوقل
تصویر دوقل
پارسی تازی گشته دکل دکل کشتی فرسپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوغو
تصویر دوغو
جرمی که پس از آب کردن روغن در ته ظرف باقی بماند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دورو
تصویر دورو
((دُ))
دارای پشت و روی یکسان، دارای رفتار ریاکارانه، منافق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داقو
تصویر داقو
تیر بی پر، بالاپوش، کینک، یاپونچی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوغو
تصویر دوغو
ته نشستی که پس از گداختن روغن و کره در ته ظرف باقی ماند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قوقو
تصویر قوقو
تکمه کلاه و پیراهن، قوقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوقلو
تصویر دوقلو
((دُ))
دوغلو، دو کودک که همزمان از یک شکم زاییده شوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوقلو
تصویر دوقلو
همایند
فرهنگ واژه فارسی سره