- دوغو
- جرمی که پس از آب کردن روغن در ته ظرف باقی بماند
معنی دوغو - جستجوی لغت در جدول جو
- دوغو
- درد و جرمی که پس از گداختن روغن یا کره در ته ظرف باقی بماند
- دوغو
- ته نشستی که پس از گداختن روغن و کره در ته ظرف باقی ماند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تا شده و دولا شده، آستر شده
دارای دو جهت، دارای دو طرف، طبل دورو، دوسو، دوکرانه، کسی که ظاهر و باطنش تفاوت دارد
یونانی تخم زردک تخم خرس گیا از گیاهان
صافی که بدان روغن را صاف کنند
ترکی جنابه جنابه زاد
دو طرف، دو جانب
کسی که موهای سر و صورتش سیاه و سفید باشد
دوتا، دولا، خمیده، کج، منحنی، دوتوی، دوته
هر یک از ورق های بازی که دو خال داشته باشد
مایعی که پس از گرفتن مسکه از خامه در ظرف باقی می ماند
فاخته کوکو، کبوتر
ویژگی پارچه یا چیز دیگر که پشت و روی آن از حیث طرح و رنگ با هم فرق داشته باشد، کنایه از کسی که گفتارش خلاف کردارش باشد، منافق، مزور، برای مثال از مجلس ما مردم «دوروی» برون کن / پیش آر می سرخ و فروکن گل دوروی (فرخی - ۳۶۵) ، در علم زیست شناسی نوعی گل که یک روی آن زرد است و روی دیگرش سرخ، گل رعنا، برای مثال از مجلس ما مردم دوروی برون کن / پیش آر می سرخ و فروکن گل «دوروی» (فرخی - ۳۶۵)
شیری که زبد آنرا بگیرند و ماده پنیری آن بر جای باشد، ماستی که در آن آب ریخته و بهم زنند
ماست که در آن آب ریخته و به هم زده باشند، ماست مخلوط با آب
دوغ وحدت: دوغی که درویشان در آن بنگ می ریزند و می آشامند
دوغ وحدت: دوغی که درویشان در آن بنگ می ریزند و می آشامند
ماستی که در آن آب ریخته و به هم زده باشند
دوغ و دوشاب برای کسی فرق نداشتن: کنایه از خوب و بد را تمیز ندادن
دوغ و دوشاب برای کسی فرق نداشتن: کنایه از خوب و بد را تمیز ندادن