جدول جو
جدول جو

معنی دوغ - جستجوی لغت در جدول جو

دوغ
شیری که زبد آنرا بگیرند و ماده پنیری آن بر جای باشد، ماستی که در آن آب ریخته و بهم زنند
فرهنگ لغت هوشیار
دوغ
ماست که در آن آب ریخته و به هم زده باشند، ماست مخلوط با آب
دوغ وحدت: دوغی که درویشان در آن بنگ می ریزند و می آشامند
تصویری از دوغ
تصویر دوغ
فرهنگ فارسی عمید
دوغ
ماستی که در آن آب ریخته و به هم زده باشند
دوغ و دوشاب برای کسی فرق نداشتن: کنایه از خوب و بد را تمیز ندادن
تصویری از دوغ
تصویر دوغ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دوغه
تصویر دوغه
صافی که بدان روغن را صاف کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوغو
تصویر دوغو
جرمی که پس از آب کردن روغن در ته ظرف باقی بماند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوغه
تصویر دوغه
مایعی که پس از گرفتن مسکه از خامه در ظرف باقی می ماند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوغو
تصویر دوغو
درد و جرمی که پس از گداختن روغن یا کره در ته ظرف باقی بماند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوغو
تصویر دوغو
ته نشستی که پس از گداختن روغن و کره در ته ظرف باقی ماند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوغلو
تصویر دوغلو
ترکی جنابه جنابه زاد
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته دوغباگ دوغبا آش دوغ آش ماست آشی که در آن ماست ریزند آش ماست ماستابه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوغبا
تصویر دوغبا
آشی که در آن ماست ریزند آش ماست ماستابه
فرهنگ لغت هوشیار
آب دوغ، هر چیزی که در آن آب ریزند تا همچون دوغ سفید و آبکی گردد، آب مخلوط با آهک که بدان دیوارها را رنگ کنند آب آهک دوغ آب. یا دوغاب سیمان آب مخلوط با سیمان که بدیوارها مالند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوغ خوردن
تصویر دوغ خوردن
مسکه گرفتن مسکه بر آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوغ خواره
تصویر دوغ خواره
کسی که دوغ خورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوغ آب
تصویر دوغ آب
دوغاب، آشی است که از شیر سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوغبا
تصویر دوغبا
آش ماست، آش که در آن ماست بزنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوغ وحدت
تصویر دوغ وحدت
دوغی که درویشان در آن بنگ می ریزند و می آشامند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوغبا
تصویر دوغبا
آشی که در آن ماست ریزند، آش ماست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوغاب
تصویر دوغاب
آب دوغ، هر چیزی که در آن آب ریزند تا همچون دوغ سفید و آبکی شود، آب مخلوط با آهک که با آن دیوارها را رنگ کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوغ و دوشاب فرق نداشتن
تصویر دوغ و دوشاب فرق نداشتن
کنایه از خوب و بد را تمیز ندادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوغاب
تصویر دوغاب
آب دوغ، آنچه در آن آب بریزند و مثل دوغ سفید و آبکی شود مانند آهک که در آن آب بریزند و به هم بزنند تا شبیه دوغ شود، آب آهک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دروغ
تصویر دروغ
کذب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دور
تصویر دور
بعید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دوم
تصویر دوم
ثانیا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دروغ
تصویر دروغ
سخن ناراست، قول ناحق، خلاف حقیقت، کذب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمغ
تصویر دمغ
سر شکستن، سر درد سر خورده بور: چون دید حرفش درست در نیامد دمغ شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفغ
تصویر دفغ
کاه ارزن کاه با گندم (ذرت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دور
تصویر دور
گرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دوا
تصویر دوا
دارو
فرهنگ واژه فارسی سره
لاتینی تازی شده برغو کرنای گاودم کرنای گاودم یکی از آلات ذوات النفخ. نوع قدیمی آن از شاخ بوده و بعد آنرا از استخوان و فلز ساختند و آن برای تقویت صدای شخص نیز بهنگام مکالمه از مسافت دور بکار میرفت، نای بزرگ کرنای، نوعی از شیپور کوتاه که شکارچیان برای راندن شکار ازمحلی بمحل دیگر بکار برند نفیر، جمع ابواق بوقات. یا بوق اتومبیل. نوعی بوق مغناطیسی است که در اتومبیلها از آن استفاده کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوی
تصویر دوی
دو بودن، دو تا بودن بد باطن، احمق صدای رعد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دون
تصویر دون
خسیس، ضعیف و سست گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوم
تصویر دوم
فردار درخت بزرگ، همارگی، خرمای هندی در مرحله دو دومین ثانی
فرهنگ لغت هوشیار
ظرف فلزی یا چرمی که با آن آب از چاه می کشند، طرف آبکشی زنبیلی بزرگ که از پوست خرما چینند و بر آن دو دسته گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
دارو، آنچه بدان مریض را معالجه کنند، آنچه که بدان مریض را معالجه کنند دارو جمع ادویه، می باده (گویش گیلکی) دارو آنچه که بدان مریض را معالجه کنند دارو جمع ادویه
فرهنگ لغت هوشیار