- دوغ
- شیری که زبد آنرا بگیرند و ماده پنیری آن بر جای باشد، ماستی که در آن آب ریخته و بهم زنند
معنی دوغ - جستجوی لغت در جدول جو
- دوغ
- ماست که در آن آب ریخته و به هم زده باشند، ماست مخلوط با آب
دوغ وحدت: دوغی که درویشان در آن بنگ می ریزند و می آشامند
![تصویری از دوغ](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/3/7/5/amd-0037567.jpg)
- دوغ
- ماستی که در آن آب ریخته و به هم زده باشند
دوغ و دوشاب برای کسی فرق نداشتن: کنایه از خوب و بد را تمیز ندادن
![تصویری از دوغ](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/1/5/2/mon-0015214.jpg)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پارسی تازی گشته دوغباگ دوغبا آش دوغ آش ماست آشی که در آن ماست ریزند آش ماست ماستابه
آب دوغ، هر چیزی که در آن آب ریزند تا همچون دوغ سفید و آبکی گردد، آب مخلوط با آهک که بدان دیوارها را رنگ کنند آب آهک دوغ آب. یا دوغاب سیمان آب مخلوط با سیمان که بدیوارها مالند
![تصویری از دوغاب](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/1/5/2/mon-0015216.jpg)
آب دوغ، هر چیزی که در آن آب ریزند تا همچون دوغ سفید و آبکی شود، آب مخلوط با آهک که با آن دیوارها را رنگ کنند
![تصویری از دوغاب](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/0/0/2/amd-0000277.jpg)
آب دوغ، آنچه در آن آب بریزند و مثل دوغ سفید و آبکی شود مانند آهک که در آن آب بریزند و به هم بزنند تا شبیه دوغ شود، آب آهک
لاتینی تازی شده برغو کرنای گاودم کرنای گاودم یکی از آلات ذوات النفخ. نوع قدیمی آن از شاخ بوده و بعد آنرا از استخوان و فلز ساختند و آن برای تقویت صدای شخص نیز بهنگام مکالمه از مسافت دور بکار میرفت، نای بزرگ کرنای، نوعی از شیپور کوتاه که شکارچیان برای راندن شکار ازمحلی بمحل دیگر بکار برند نفیر، جمع ابواق بوقات. یا بوق اتومبیل. نوعی بوق مغناطیسی است که در اتومبیلها از آن استفاده کنند
ظرف فلزی یا چرمی که با آن آب از چاه می کشند، طرف آبکشی زنبیلی بزرگ که از پوست خرما چینند و بر آن دو دسته گذارند
دارو، آنچه بدان مریض را معالجه کنند، آنچه که بدان مریض را معالجه کنند دارو جمع ادویه، می باده (گویش گیلکی) دارو آنچه که بدان مریض را معالجه کنند دارو جمع ادویه