جدول جو
جدول جو

معنی دوسگنی - جستجوی لغت در جدول جو

دوسگنی
(گِ)
صفت و حالت دوسگن. دوسگینی. لزوجت. چسبندگی. دوسندگی. (یادداشت مؤلف). رجوع به دوسگن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دوره ای پس از عصر حجر قدیم که انسان ابزارهای سنگی تراشیده و صیقلی به کار می برد، عصر حجر جدید، در علم زمین شناسی قسمت اول دورۀ دوم دوران چهارم زمین شناسی، نئولی تیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دودگین
تصویر دودگین
دودآلود، آلوده به دود، دودزده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوخگنی
تصویر شوخگنی
چرکینی، چرک آلودگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دورنگی
تصویر دورنگی
نفاق، ریا، تزویر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوستگانی
تصویر دوستگانی
باده گساری با دوستان یا به یاد دوستان، باده ای که با دوست یا به یاد دوست بنوشند، پیالۀ شراب که کسی از روی محبت و صفا به دست دیگری بدهد، برای مثال کسی را چو من «دوستگانی» چه باید / که دلشاد باشد به هر دوستگانی (فرخی - ۳۸۳)، دوستی، عشق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوبینی
تصویر دوبینی
یکی را دوتا دیدن، لوچ بودن، لوچی، حالت چشم که یک چیز را دوتا ببیند
فرهنگ فارسی عمید
چگونگی و حالت دوسان، چفسانی، چسبانی، ملتصق و چسبان و دوسان بودن، (یادداشت مؤلف)، رجوع به دوسیدن و دوسانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(گِ)
دوسگین. چسبنده. (یادداشت مؤلف). لزج. (یادداشت مؤلف) : از غذاها هر چه خشک باشدیا سلب یا دوسگن غلیظ باشد و دوسگن را به تازی لزج گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به دوسگین شود
لغت نامه دهخدا
سخت چسبنده، (ناظم الاطباء)، دوسگن، (یادداشت مؤلف)، رجوع به دوسگن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شوخگنی
تصویر شوخگنی
چرکینی چرک آلودگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوستگانی
تصویر دوستگانی
پیاله پر شراب که کسی در نوبت خود از روی محبت و صفا بدیگری دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دواجنی
تصویر دواجنی
رامشناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوسنگی
تصویر نوسنگی
((نُ. سَ))
دوران پیش از تاریخ که انسان ابزارهای سنگی می ساخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دو سخنی
تصویر دو سخنی
اختلاف نظر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
Convulsive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
convulsif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
kejang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
mshituko
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
kasılma
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
경련성의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
けいれんの
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
פרכוסי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
दौरेदार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
กระตุก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
krampfhaft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
convulsief
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
convulsivo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
convulsivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
convulsivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
痉挛的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
konwulsyjny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
судомний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
судорожный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
খিঁচুনি
دیکشنری فارسی به بنگالی