شوخگنی، حالت و چگونگی شوخگین، ناپاکی و آلودگی و وسخ گرفتگی اندام عموماً و ستبری و سختی دست و پا از بسیاری کار و پینه بستگی آنها خصوصاً، (ناظم الاطباء)، رجوع به معانی شوخ شود
شوخگن، (المعجم)، شوخگن که چرکن باشد، (برهان قاطع) (آنندراج)، چرکین، (ناظم الاطباء)، واقح، (منتهی الارب)، دنس، چرک، چرگن، ناپاک، (یادداشت مؤلف)، پلید و چرکن، (لغت فرس اسدی) : جاف جاف است و شوخگین و سترگ زنده مگذار دول را زنهار، منجیک، موی ژولیده ای بسر دارد شوخگین جامه ای ببر دارد، طیان، - شوخگین شدن، درن، وسخ، وضر، (یادداشت مؤلف)، ، دست و پای سخت و درشت شده و پینه بسته، ریشی که از آن ریم پالاید، (از ناظم الاطباء)