جدول جو
جدول جو

معنی دوستنده - جستجوی لغت در جدول جو

دوستنده
(تَ دَ / دِ)
گل بهم پیچیده و رنگارنگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرستنده
تصویر فرستنده
آنکه کسی یا چیزی را به جایی می فرستد مثلاً فرستندۀ نامه
دستگاهی که امواج الکترومغناطیسی صوتی و تصویری را برای گیرنده ها می فرستد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دواننده
تصویر دواننده
آنکه دیگری را وادار به دویدن کند، کسی که سوار بر اسب یا چهارپای دیگر شود و او را بدواند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوستانه
تصویر دوستانه
از روی دوستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوسنده
تصویر دوسنده
چسبنده، لیز، چسبناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرستنده
تصویر پرستنده
پرستش کننده، عبادت کننده
بندگی کننده، بنده، غلام، خدمتکار
دوست دارنده
فرهنگ فارسی عمید
(سَ دَ / دِ)
چسبنده و ملصق. (ناظم الاطباء). چسبنده باشد. (برهان). چفسان و چفسنده. (شرفنامۀ منیری). لزج. (دهار). لازق. لازب. چسبان. چسبناک. (یادداشت مؤلف). شلک، گلی بود سیاه و دوسنده. (لغت فرس اسدی) : و دیگر جای فرمود: انا خلقناهم من طین لازب (قرآن 11/37) و به تازی طین گل باشد و لازب چیزی باشد دوسنده. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). و بر ظاهر او (بر ظاهر سقمونیا) تریی است دوسنده. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). تلزج، دوسنده بودن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). لزوب، لزب، دوسنده شدن. (دهار)، گل چسبنده، زمین لغزنده. (از ناظم الاطباء) (برهان) (آنندراج). زمین لخشان. (از شرفنامۀ منیری). چسبناک و لغزنده (زمین)، منحنی و کج، ملحوظ و شوریده، کوفته و فرسوده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دواننده
تصویر دواننده
کسی که شخصی دیگر یا چهارپا را بدواند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوستانه
تصویر دوستانه
از روی دوستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوسنده
تصویر دوسنده
چسبنده، چسبناک، چسبناک و لغزنده (زمین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستنده
تصویر پرستنده
بنده، عبد، چاکر، خادم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دولتکده
تصویر دولتکده
جایگاه سعادت و خوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرستنده
تصویر فرستنده
آنکه کسی یا چیزی را به جایی فرستد گسیل دارنده، جمع فرستندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوساندن
تصویر دوساندن
چسبانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستنده
تصویر پرستنده
((پَ رَ تَ دِ))
نوکر، خدمتکار، زن خدمتکار، عبادت کننده، ستاینده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرستنده
تصویر فرستنده
((فِ رِ تَ دِ یا دَ))
آن که چیزی را به جایی می فرستد، گسیل دارنده، دستگاهی که به کمک امواج الکترومغناطیس، صوت یا تصویر قابل دریافت منتشر می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوسنده
تصویر دوسنده
((سَ دِ))
چسبناک، چسبنده، زمین لیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوستانه
تصویر دوستانه
Friendly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرستنده
تصویر فرستنده
Consignor, Expeditor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دوستانه
تصویر دوستانه
amical
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فرستنده
تصویر فرستنده
expéditeur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فرستنده
تصویر فرستنده
отправитель , экспедитор
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دوستانه
تصویر دوستانه
freundlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فرستنده
تصویر فرستنده
Absender, Expeditör
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فرستنده
تصویر فرستنده
nadawca, ekspedytor
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دوستانه
تصویر دوستانه
дружелюбний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فرستنده
تصویر فرستنده
remetente, expedidor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فرستنده
تصویر فرستنده
відправник , експедитор
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دوستانه
تصویر دوستانه
友好的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دوستانه
تصویر دوستانه
amigável
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دوستانه
تصویر دوستانه
amichevole
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دوستانه
تصویر دوستانه
amistoso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فرستنده
تصویر فرستنده
remitente, expedidor
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دوستانه
تصویر دوستانه
дружелюбный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دوستانه
تصویر دوستانه
przyjazny
دیکشنری فارسی به لهستانی