- دوده
- آل
معنی دوده - جستجوی لغت در جدول جو
- دوده
- جسم نرم و سیاهرنگ و چرب که از دود نفت میگیرند، از سوزاندن بعضی مواد صمغی و سقزی هم بدست میاید، و بمعنی دودمان
- دوده
- دودمان، ماده ای سیاه و نرم که از دود مواد نفتی، حاصل شود
- دوده
- جسمی نرم و چرب و سیاه رنگ که از دود نفت می گیرند. از سوزاندن بعضی مواد صمغی و سقزی هم به دست می آید. در صنعت برای ساختن رنگ های نقاشی و مرکب چاپ به کار می رود، دودمان، نسل
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاک شده پاکیزه شده، صیقل یافته، محو شده (غم و مانند آن)
پاک شده، جلاداده، شفاف، برای مثال می آورد و نار و ترنج و بهی / زدوده یکی جام شاهنشهی (فردوسی - ۳/۳۰۵)
پاک شده، صیقل یافته، محو شده
مردد
اعطا
آنچه ته نشین شود از روغن و شراب درد
فرانسوی پازینه آنچه که از مد افتاده و باب روز نیست از مد افتاده توضیح: پرهیز کردن از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
مردمک چشم
چرخه
جماعت، ملت
مجموعه
نتیجه، سرانجام، فایده، منفعت
وجود داشته موجود، واقع شده حادث گشته
هر یک از استخوانهای پهلو
زن بیمار تباه شکم
آنکه بدود کسی که بشتاب بدود
پشته، تپه، گردباد، ناله و فریاد، و زوزه سگ و شغال هم گویند
بدی، دشمکنی، خرما بن هندی
درخت بزرگ پر شاخ و بال و پر سایه
از تیره پروانه واران جزو دسته شبدرها که گل آن سفید یا ارغوانی و یا صورتی است شکل گل کروی و دارای خارهای غلاب مانندیست که بر پشم گوسفندان بهنگام چرا میچسبد. دوزه دووجه دو ستو
آمه خوالستان هم آوای تابستان
یک کرم ریزه
یک دور گردیدن
پیچک پاپیتال
دولبه، از دو سو ببرد
متردد، شکاک، مردد، متفکر، سراسیمه برعکس یکدله، ارتیاب
یکی از سازهای بادی است نی لبک
از لاتینی دوشس والاگاه میرو مونث دوق