جدول جو
جدول جو

معنی دودنگه - جستجوی لغت در جدول جو

دودنگه
(دُ دِ گَ)
همه چیز را گویند که دو مرتبه به جایی که باید برسد عموماً. رجوع به دودانگه شود، آبی که به دو برد به زمین رسانند خصوصاً. (لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا
دودنگه
(دُ دَ گَ)
دودانگه. دهی است از مضافات شوشتر. (از لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دوشنده
تصویر دوشنده
کسی که شیر می دوشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوسنده
تصویر دوسنده
چسبنده، لیز، چسبناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوندگی
تصویر دوندگی
تک و دو، عمل دونده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دورنگی
تصویر دورنگی
نفاق، ریا، تزویر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خورنگه
تصویر خورنگه
خورنگاه، برای مثال خواهی که در خورنگه دولت کنی طواف / برخیز از این خرابۀ نادلگشای خاک (خاقانی - ۲۳۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دودزده
تصویر دودزده
چیزی که دود به آن رسیده و رنگ دود یا بوی دود گرفته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوشنبه
تصویر دوشنبه
سومین روز از هفته، روز بعد از یکشنبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوزنده
تصویر دوزنده
کسی که چیزی می دوزد، خیاط
فرهنگ فارسی عمید
(خوَ / خُ رَ گَهْ)
خورنگاه. خورنق. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری) :
خواهی که در خورنگه دولت کنی مقام
برخیز از این خرابۀ نادلگشای خاک.
خاقانی.
، پیشگاه خانه. خورنگاه. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) ، دارالضیافه. (یادداشت مؤلف). خوردنگاه
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا گَهْ)
محل خوان. سفره خانه:
همان پنج تن را بر خویش خواند
بنزدیکی خوانگه برنشاند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ دَ گَهْ)
خوردنگاه. محل غذا. جای خوراک. مأکل. (یادداشت مؤلف) :
یکی عید گرانمایه جمال ماه ذی الحجه
یکی نوروز فرخنده کمال ماه فروردین
از این آراسته شد کعبه چون خوردنگه خسرو
وزآن افروخته شد دشت چون خوردنگه شیرین.
لامعی
لغت نامه دهخدا
(وو نِ گَ)
نام قصبه ای است در کنار نهر سویه از شعب رود گنگ در ایالت بهار هندوستان. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(دُ رَگَ / گِ)
دارای دولون. صاحب رنگی با رنگ دیگر: چای دورنگه در تداول کودکان، استکان چای که در نیم زیرین آن آب گرم قند در آن حل شده ریخته باشند و در نیمۀ بالایی چای تلخ و چون چای بسبب غلظت آب قند با آن درنمی آمیزد درنتیجه چای بطور مجزی دورنگ سفید و قهوه ای می یابد. (یادداشت مؤلف). رجوع به دورنگ شود
لغت نامه دهخدا
(دُگَ)
یکی از دهستانهای پنجگانه هوراند شهرستان اهر. آب آن از چشمه و رودخانه های محلی و قورچالی چای. آبادی: 20 پارچه. مرکز دهستان: هوراند. جمعیت آن در حدود 4150 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دُ گَ)
نام یکی از بخشهای شهرستان ساری. حدود و مشخصات آن به شرح زیر است: از طرف شمال به دهستان کلیجان رستاق. از خاور به بخش چهاردانگه. از باختر به بخش سوادکوه. از جنوب به خطالرأس سلسله جبال البرز. از نظر آمار تابع شهرستان شاهی و از نظر فرمانداری تابع شهرستان ساری است. منطقۀ بخش کوهستانی است و ارتفاعات آن جز خطالرأس اصلی البرز که به واسطۀ برودت زیاد عاری از اشجار می باشد مستور از جنگلهای انبوه و راههای بخش محدود و صعب العبور است. هوای بخش مرطوب ومعتدل است و در کنار رودخانه ها برنج کشت می نمایند. اکثر قراء بخش در روی ارتفاعات واقع گردیده است. مرتفعترین قلل کوههای بخش عبارتند از: قلۀ نیزآباد، قلۀ چهارنو، قلۀ شاه دژ که آثار قلعه ای بسیار قدیمی در روی آن مشاهده می شود. شعب مختلفی از سلسلۀ اصلی البرز به طرف شمال کشیده شده که عموماً مستور از جنگهای انبوه می باشد. رود خانه مهم بخش: 1- رود مشهور تجن است. 2- از دره های جنوبی دشت فریم شعباتی به نام شیرین رود، اشک رود، عروس داماد، پاجی و شعب کوچک دیگرسرچشمه می گیرند و به رود خانه تجن متصل میگردند. 3- پس از اتصال دو رود خانه بالا از تنگۀ سلیمان ابتدا به رود خانه لاجیم سپس با رود خانه گرم آب چهاردانگه یکی شده بطرف ساری جاری می شود و بعد رود خانه زارمرود نیز به آن ملحق می گردد. محصول عمده بخش: برنج و غلات و لبنیات و عسل است. بخش دودانگه از پنج دهستان تشکیل شده تعداد ده و سکنۀ هر یک به شرح زیر است:
دهستان نرم آب 34 آبادی 5300 نفر
دهستان فریم 33 آبادی 4800 نفر
دهستان بندرج 17 آبادی 4800 نفر
دهستان پشت کوه 12 آبادی 5500 نفر
دهستان بنافت 10 آبادی 4800 نفر
جمع 106 آبادی و 25200 نفر
مرکز بخش دودانگه فعلاً آبادی کهنه ده واقع در وسط دهستان فریم است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دُ گَ)
تیره ای از طایفۀ ممزایی ایل چهارلنگ بختیاری. (از جغرافیایی سیاسی کیهان ص 75)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دورنگاه
تصویر دورنگاه
دوربین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دودیگر
تصویر دودیگر
دوم ثانی ددیگر
فرهنگ لغت هوشیار
محل دزدان ماوای سارقان جایی که دزدان به مسافران و عابران حمله برند و اموال آنانرا تصرف کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دید گه
تصویر دید گه
جای پاسبانی دیدبان، منظره چشم انداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوشنبه
تصویر دوشنبه
مه شید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پادنگه
تصویر پادنگه
دنگ برنج کوبی پادنگه، (در اصطلاح ساعت سازان) مقابل پا ملخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوندگی
تصویر دوندگی
تند رونده و تازنده و تاخت کننده، شتابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خورنگه
تصویر خورنگه
کاخ با شکوه کوشک با جلال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوسنده
تصویر دوسنده
چسبنده، چسبناک، چسبناک و لغزنده (زمین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو رگه
تصویر دو رگه
انسان یا جانوری که پدر و مادرش از دو نژاد بود اکدش، کلفت خشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دودانگ
تصویر دودانگ
یک سوم، سه یک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوسنده
تصویر دوسنده
((سَ دِ))
چسبناک، چسبنده، زمین لیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوشنبه
تصویر دوشنبه
((دُ شَ بِ))
روز سوم از ایام هفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوبنده
تصویر دوبنده
((دُ بَ دِ))
لباس مخصوص کشتی به شکل شلوارکی متصل به بالاتنه ای رکابی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوشنبه
تصویر دوشنبه
ماه شید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دوزنده
تصویر دوزنده
خیاط
فرهنگ واژه فارسی سره
دهستانی در ساری، روستایی در گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی