آنچه لایق سوختن باشد. آنچه درخور سوختن باشد: ای سوختۀ سوختۀ سوختنی ای آتش دوزخ از تو افروختنی. (منسوب به خیام). خار کو مادر گلبرگ طری است زآنکه آزار کند سوختنی است. سلمان ساوجی. - امثال: در مسجد نه کندنی است نه سوختنی است
آنچه لایق سوختن باشد. آنچه درخور سوختن باشد: ای سوختۀ سوختۀ سوختنی ای آتش دوزخ از تو افروختنی. (منسوب به خیام). خار کو مادر گلبرگ طری است زآنکه آزار کند سوختنی است. سلمان ساوجی. - امثال: دَرِ مسجد نه کندنی است نه سوختنی است
شیر دوشیدن. (ناظم الاطباء) (از برهان) دوشیدن. (آنندراج) : المخانه، آن اشتر که گردن بکشدنزدیک دوختن. (دهار). النعوس، آن اشتر که خواب کند نزدیک دوختن. (مهذب الاسماء) : و آن گنده پیررا پسری بود یتیم و درویش بودند و معیشت ایشان از آن شیر بودی که از آن گاو بدوختندی و باز بفروختندی وبدان زندگانی کردندی. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). تف سیاستش از دیو دمنه ساخته خف کف کفایتش از شیر فتنه دوخته شیر. ابوالفرج رونی. شیر هرماس دوخت تدبیرش وام افلاس دوخت احسانش. سراج الدین راجی. - بردوختن، دوشیدن. بردوشیدن: بجای خشتچه گر شصت ناقه بردوزی هم ایچ کم نشود گند زشت آن بغلت. عمارۀ مروزی مصدر جعلی از چاپماق ترکی، غارتیدن. تالان کردن. تاراج کردن. غارت کردن. چپاول کردن. بچاپ بچاپ و غارت و چپاول همه کسی و غیرمنتظم. دزدیدن
شیر دوشیدن. (ناظم الاطباء) (از برهان) دوشیدن. (آنندراج) : المخانه، آن اشتر که گردن بکشدنزدیک دوختن. (دهار). النعوس، آن اشتر که خواب کند نزدیک دوختن. (مهذب الاسماء) : و آن گنده پیررا پسری بود یتیم و درویش بودند و معیشت ایشان از آن شیر بودی که از آن گاو بدوختندی و باز بفروختندی وبدان زندگانی کردندی. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). تف سیاستش از دیو دمنه ساخته خف کف کفایتش از شیر فتنه دوخته شیر. ابوالفرج رونی. شیر هرماس دوخت تدبیرش وام افلاس دوخت احسانش. سراج الدین راجی. - بردوختن، دوشیدن. بردوشیدن: بجای خشتچه گر شصت ناقه بردوزی هم ایچ کم نشود گند زشت آن بغلت. عمارۀ مروزی مصدر جعلی از چاپماق ترکی، غارتیدن. تالان کردن. تاراج کردن. غارت کردن. چپاول کردن. بچاپ بچاپ و غارت و چپاول همه کسی و غیرمنتظم. دزدیدن
اندوختن و جمع کردن مال. (ناظم الاطباء) (از برهان) (آنندراج). صورتی دیگر از توختن. رجوع به توختن و اندوختن شود، ادا کردن وگزاردن وام و قرض و نماز. (ناظم الاطباء) (از برهان). توختن. ادای قرض. ادای دین. وامگزاری: مادرش بود آن فریب آموخته وام بیحد ازعطایش دوخته. مولوی. شیر هرماس دوخت تدبیرش وام افلاس دوخت احسانش. سراج الدین راجی. رجوع به توختن شود
اندوختن و جمع کردن مال. (ناظم الاطباء) (از برهان) (آنندراج). صورتی دیگر از توختن. رجوع به توختن و اندوختن شود، ادا کردن وگزاردن وام و قرض و نماز. (ناظم الاطباء) (از برهان). توختن. ادای قرض. ادای دین. وامگزاری: مادرش بود آن فریب آموخته وام بیحد ازعطایش دوخته. مولوی. شیر هرماس دوخت تدبیرش وام افلاس دوخت احسانش. سراج الدین راجی. رجوع به توختن شود
اگر بیند از بهر خویشتن پیراهنی بدوخت و گریبان تمام کرد با عیال خویش سازگار باشد اگر بیند شلوار بدوخت و لیفه آن را ندوخت، دلیل است که زنی خواهد و سرانجام رهائی یابد اگر بیند که قبا بدوخت، دلیل که زنی به خدمت مشغول گرداند اگر بیند پیراهن زیر پاره می کرد به کدخدائی مشغول شود اگر بیند جامه عیال می دوخت، دلیل که به خدمت عیالش بماند. اگر بیند از بهر جامه دوختن رشته می بافت، دلیل که از جائی به جائی تحویل کند. اگر بیند از برای عیال جامه ابریشمین می دوخت، دلیل که غمگین شود، به تهمت گناهی که از او بوجود آید. جابر مغربی اگر بیند جامه خویش را می دوخت کارش نیکو شود و حالش به صلاح آید. اگر بیند جامه به مال خویش می دوخت، تاویلش همین است. اگر بیند جامه زنی می دوخت، غم و زیان به او رسد. اگر بیند جامه مردی می دوخت تاویلش نیکو باشد. اگر بیند سوزن به دست داشت و جامه تمام ندوخت، دلیل است که آن کس هر شغل که پیش گیرد تمام نکند. اگر بیند جامه دوخته به خانه بسیار داشت عیش بر او فراخ شود و مال از میراث بیابد. محمد بن سیرین دوزنده به خواب، کسی است که کارهای دنیا بر دست وی به صلاح آید، خاصه آن کس را که جامه از بهر او بدوزد.
اگر بیند از بهر خویشتن پیراهنی بدوخت و گریبان تمام کرد با عیال خویش سازگار باشد اگر بیند شلوار بدوخت و لیفه آن را ندوخت، دلیل است که زنی خواهد و سرانجام رهائی یابد اگر بیند که قبا بدوخت، دلیل که زنی به خدمت مشغول گرداند اگر بیند پیراهن زیر پاره می کرد به کدخدائی مشغول شود اگر بیند جامه عیال می دوخت، دلیل که به خدمت عیالش بماند. اگر بیند از بهر جامه دوختن رشته می بافت، دلیل که از جائی به جائی تحویل کند. اگر بیند از برای عیال جامه ابریشمین می دوخت، دلیل که غمگین شود، به تهمت گناهی که از او بوجود آید. جابر مغربی اگر بیند جامه خویش را می دوخت کارش نیکو شود و حالش به صلاح آید. اگر بیند جامه به مال خویش می دوخت، تاویلش همین است. اگر بیند جامه زنی می دوخت، غم و زیان به او رسد. اگر بیند جامه مردی می دوخت تاویلش نیکو باشد. اگر بیند سوزن به دست داشت و جامه تمام ندوخت، دلیل است که آن کس هر شغل که پیش گیرد تمام نکند. اگر بیند جامه دوخته به خانه بسیار داشت عیش بر او فراخ شود و مال از میراث بیابد. محمد بن سیرین دوزنده به خواب، کسی است که کارهای دنیا بر دست وی به صلاح آید، خاصه آن کس را که جامه از بهر او بدوزد.