جدول جو
جدول جو

معنی دوختن

دوختن(زَ دَ)
شیر دوشیدن. (ناظم الاطباء) (از برهان) دوشیدن. (آنندراج) : المخانه، آن اشتر که گردن بکشدنزدیک دوختن. (دهار). النعوس، آن اشتر که خواب کند نزدیک دوختن. (مهذب الاسماء) : و آن گنده پیررا پسری بود یتیم و درویش بودند و معیشت ایشان از آن شیر بودی که از آن گاو بدوختندی و باز بفروختندی وبدان زندگانی کردندی. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی).
تف سیاستش از دیو دمنه ساخته خف
کف کفایتش از شیر فتنه دوخته شیر.
ابوالفرج رونی.
شیر هرماس دوخت تدبیرش
وام افلاس دوخت احسانش.
سراج الدین راجی.
- بردوختن، دوشیدن. بردوشیدن:
بجای خشتچه گر شصت ناقه بردوزی
هم ایچ کم نشود گند زشت آن بغلت.
عمارۀ مروزی
مصدر جعلی از چاپماق ترکی، غارتیدن. تالان کردن. تاراج کردن. غارت کردن. چپاول کردن. بچاپ بچاپ و غارت و چپاول همه کسی و غیرمنتظم. دزدیدن
لغت نامه دهخدا