جدول جو
جدول جو

معنی دوحرفی - جستجوی لغت در جدول جو

دوحرفی
(دُ حَ)
ثنایی. کلمه ای که دو حرف داشته باشد. (یادداشت مؤلف). با دو حرف
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پُ حَ)
در تداول عوام، پرگوئی. بسیارگوئی. روده درازی.
- پرحرفی کردن، پرگوئی کردن. روده درازی کردن. پرچانگی کردن
لغت نامه دهخدا
(دُ ضَ)
یکی از اقسام میزان ساده است. میزان دو ضربی بواسطۀ کسر 34 تعیین شده و نشان می دهد که میزان باید از نوت یا سکوتهایی ترکیب شود که مجموع کشش آن بیش از دو ضرب نباشد مثلاً یک سفید یا دو سیاه یا یک سیاه و دوچنگ یا دو چنگ و یک سکوت سیاه و غیره. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(دُ طَ رَ فَ / فِ)
که دارای دو سو و جهت و جانب است. (یادداشت مؤلف). دوسویه: خیابان دوطرفه، که عبور و مرور وسایط نقلیه از دو سوی آن آزاد است، مقابل یک طرفه
لغت نامه دهخدا
(دُ سَ)
دوسرا. دوجهان. دودنیا. دوعالم. دوگیتی. (آنندراج). دنیا و آخرت. (یادداشت مؤلف) :
خرد رهنمای و خرد دلگشای
خرد دست گیرد به هر دوسرای.
فردوسی.
رجوع به دوسرا شود
لغت نامه دهخدا
(دُ دَ)
صفت و حالت دودرز. داشتن دو درز و شکاف، کنایه از دودستگی و نفاق و دوتیرگی:
دودرزی ز دل بشکند کوه را
پراکندگی آرد انبوه را.
نظامی.
رجوع به دودستگی شود
لغت نامه دهخدا
(دُ بُ)
دوبامه. کبوتری که در یک برج قرار نگیرد. (از آنندراج). کبوتری که در کبوترخان مقیم نمی ماند. (ناظم الاطباء). دوبرجه:
کشد سوی خود برج از این منزلم
دوبرجی شده چون کبوتر دلم.
یحیی کاشانی (از آنندراج).
، به اصطلاح لوطیان امردباره و زن باره، به مجاز شخص هرزه را گویند. (آنندراج) ، کنایه از زن زناکار و روسپی و بوالهوس. (ناظم الاطباء) :
ز حسن خادم هندی و گرجی
شده چشم تماشایی دوبرجی.
سعید اشرف (از آنندراج).
دل از غم آن بت دوبرجی
سوراخ بود چونان گرجی.
وحید (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دُ طَ رَ)
بین اثنین و جانبین و از دو کنار. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح جانورشناسی) هر گاه سطحی در طول بدن و در وسط سطح پشتی و شکمی بگذرانیم حیوان را به دو بخش کاملاً قرینه (راست و چپ) تقسیم نماییم به قسمی که اندام یک طرف عیناً در طرف دیگر تکرار شود این نوع قرینه را دوطرفی و جانورانی را که قرینۀ دوطرفی دارند آرتیوزوئر گویند. (از جانورشناسی عمومی فاطمی ج 1 ص 195)
لغت نامه دهخدا
آنچه که پشت و روی آن از جهت طرح و رنگ اختلاف داشته باشد (مانند پارچه)، کسی که قولش خلاف عملش باشد منافق، گل رعنا (زیرا که یک روی آن سرخ است و روی دیگر زرد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوبرجی
تصویر دوبرجی
دوبامه کبوتری که بر یک بام آرام نگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
کاف و نون) کن . (توضیح: اشاره به آیه 82 از سوره 36 یس: انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون. همانا هر گاه (خدا) چیزی را بخواهد که او را گوید: باش پس بباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو حرفی
تصویر دو حرفی
کلمه ای که از دو حرف تشکیل شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوبرجی
تصویر دوبرجی
((دُ بُ))
کبوتری که در کبوترخان مقیم نماند، کنایه از زن بلهوس، روسپی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرحرفی
تصویر پرحرفی
ثرثارٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پرحرفی
تصویر پرحرفی
Loquaciousness, Talkativeness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پرحرفی
تصویر پرحرفی
loquacité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پرحرفی
تصویر پرحرفی
수다 , 수다스러움
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پرحرفی
تصویر پرحرفی
باتونی پن , باتونی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پرحرفی
تصویر پرحرفی
বাচালতা , বাকপটুতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پرحرفی
تصویر پرحرفی
maneno mengi, uongeaji mwingi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پرحرفی
تصویر پرحرفی
gevezelik, konuşkanlık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پرحرفی
تصویر پرحرفی
דִּבּוּרוּת , פִּטְפְּטָנוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پرحرفی
تصویر پرحرفی
おしゃべり
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پرحرفی
تصویر پرحرفی
болтливость , разговорчивость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پرحرفی
تصویر پرحرفی
बड़बोलापन , बातूनीपन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پرحرفی
تصویر پرحرفی
kegesitan, cerewet
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پرحرفی
تصویر پرحرفی
การพูดมาก , การพูดมาก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پرحرفی
تصویر پرحرفی
locuacidad, habladoría
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پرحرفی
تصویر پرحرفی
loquacità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پرحرفی
تصویر پرحرفی
loquacidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پرحرفی
تصویر پرحرفی
喋喋不休 , 多话
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پرحرفی
تصویر پرحرفی
gadatliwość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پرحرفی
تصویر پرحرفی
балакучість , балакучість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پرحرفی
تصویر پرحرفی
Geschwätzigkeit, Gesprächigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پرحرفی
تصویر پرحرفی
praatziekte
دیکشنری فارسی به هلندی