دوبامه. کبوتری که در یک برج قرار نگیرد. (از آنندراج). کبوتری که در کبوترخان مقیم نمی ماند. (ناظم الاطباء). دوبرجه: کشد سوی خود برج از این منزلم دوبرجی شده چون کبوتر دلم. یحیی کاشانی (از آنندراج). ، به اصطلاح لوطیان امردباره و زن باره، به مجاز شخص هرزه را گویند. (آنندراج) ، کنایه از زن زناکار و روسپی و بوالهوس. (ناظم الاطباء) : ز حسن خادم هندی و گرجی شده چشم تماشایی دوبرجی. سعید اشرف (از آنندراج). دل از غم آن بت دوبرجی سوراخ بود چونان گرجی. وحید (از آنندراج)