نیک منظر و خوبروی، (ناظم الاطباء)، دیبارخ، دیباچهره: همی بروی تو ماند بهار دیباروی همی سلامت روی تو و بقای بهار، فرخی، پرنیان خویی و دیباروی و از بخت منست مارت از دیبا و خار از پرنیان انگیخته، خاقانی، کردمش صید خویش موی بموی گه به دیبا و گه بدیبا روی، نظامی، ، از اسمای محبوب است، (آنندراج)
نیک منظر و خوبروی، (ناظم الاطباء)، دیبارخ، دیباچهره: همی بروی تو ماند بهار دیباروی همی سلامت روی تو و بقای بهار، فرخی، پرنیان خویی و دیباروی و از بخت منست مارت از دیبا و خار از پرنیان انگیخته، خاقانی، کردمش صید خویش موی بموی گه به دیبا و گه بدیبا روی، نظامی، ، از اسمای محبوب است، (آنندراج)
کاکنج است. (از تحفۀ حکیم مؤمن) (از اختیارات بدیعی). دوایی است که آن را عروس در پرده گویند و کاکنج همان است. و با ’خاء’ هم به نظر آمده (یعنی دوباروخ). (از برهان) (آنندراج). کاکنج. عروس پس پرده. (از ناظم الاطباء). رجوع به کاکنج شود، عنب الثعلب. تاجریزی. (ناظم الاطباء)
کاکنج است. (از تحفۀ حکیم مؤمن) (از اختیارات بدیعی). دوایی است که آن را عروس در پرده گویند و کاکنج همان است. و با ’خاء’ هم به نظر آمده (یعنی دوباروخ). (از برهان) (آنندراج). کاکنج. عروس پس پرده. (از ناظم الاطباء). رجوع به کاکنج شود، عنب الثعلب. تاجریزی. (ناظم الاطباء)
روبرو، مقابل، مواجه، (ناظم الاطباء)، محاذی: و شرغ با سکجکت روباروی است، (تاریخ بخارا ص 16)، حمله روباروی باید کرد چون شیر عرین روبه آسا چند از این در هر پسی دستان و فن، اثیر اخسیکتی، قباله، روباروی، رأیته قبیلاً، یعنی روباروی و آشکارا دیدم او را، (منتهی الارب)، و رجوع به روبرو و روبارو شود
روبرو، مقابل، مواجه، (ناظم الاطباء)، محاذی: و شرغ با سکجکت روباروی است، (تاریخ بخارا ص 16)، حمله روباروی باید کرد چون شیر عرین روبه آسا چند از این در هر پسی دستان و فن، اثیر اخسیکتی، قُباله، روباروی، رأیته قَبیلاً، یعنی روباروی و آشکارا دیدم او را، (منتهی الارب)، و رجوع به روبرو و روبارو شود