جمع واژۀ داعیه به معنی سببها. اسباب. انگیزه ها. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به معنی خواهشها و باعثهاست. (از آنندراج) (از غیاث) : از موجب نفرت و دواعی وحشت استعلام کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). دواعی همت و بواعث نهمت ایشان محرک عزم و محرص قصد سلطان شده. (ترجمه تاریخ یمینی). عوادی فتنه و دواعی محنت ایام فترت به حسن ایالت و یمن کفایت او منقطع شد. (ترجمه تاریخ یمینی). - دواعی الدهر، حوادث زمانه. گرفتاریهای روزگار. (یادداشت مؤلف) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ داعیه به معنی سببها. اسباب. انگیزه ها. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به معنی خواهشها و باعثهاست. (از آنندراج) (از غیاث) : از موجب نفرت و دواعی وحشت استعلام کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). دواعی همت و بواعث نهمت ایشان محرک عزم و محرص قصد سلطان شده. (ترجمه تاریخ یمینی). عوادی فتنه و دواعی محنت ایام فترت به حسن ایالت و یمن کفایت او منقطع شد. (ترجمه تاریخ یمینی). - دواعی الدهر، حوادث زمانه. گرفتاریهای روزگار. (یادداشت مؤلف) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)