پرگار، وسیله ای دو شاخه که بر یک سر آن مداد یا نوک مداد قرار دارد و برای کشیدن دایره و اندازه گیری خط های مستقیم استفاده می شود، پرگر، بردال، پردال، فرکال
پَرگار، وسیله ای دو شاخه که بر یک سر آن مداد یا نوک مداد قرار دارد و برای کشیدن دایره و اندازه گیری خط های مستقیم استفاده می شود، پَرگَر، بَردال، پَردال، فَرکال
دهی است از دهستان کلاترزان بخش حومه شهرستان سنندج. واقع در 17هزارگزی شمال شوسۀسنندج به مریوان. سکنۀ آن 390 تن است. آب آن از چشمه و رودخانه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان کلاترزان بخش حومه شهرستان سنندج. واقع در 17هزارگزی شمال شوسۀسنندج به مریوان. سکنۀ آن 390 تن است. آب آن از چشمه و رودخانه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
صورتی باشد که در فالیزو زراعتها نصب کنند، وحوش و طیور از این رمیده آسیبی بکشت زار نرسانند. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (ناظم الاطباء). مترسک
صورتی باشد که در فالیزو زراعتها نصب کنند، وحوش و طیور از این رمیده آسیبی بکشت زار نرسانند. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (ناظم الاطباء). مترسک
دراست. سبق گفتن، درس کتاب کردن. (از منتهی الارب). خواندن کتاب را و به حفظ آن مبادرت کردن. (از اقرب الموارد) ، علم خواندن. (المصادر زوزنی). علم آموختن. (دهار). خواندن علم. (ترجمان القرآن جرجانی) : أن تقولوا انما انزل الکتاب علی طائفتین من قبلنا وان کنا عن دراستهم لغافلین. (قرآن 156/6) ، تا نگویید که کتاب فقط بر دو طایفه پیش از ما فرستاده شد و هرچند از خواندن و مطالعۀ آنان غافل بودیم، کهنه و مندرس کردن جامه را. (از اقرب الموارد). درس. و رجوع به درس شود، آرمیدن با جاریه. (از منتهی الارب)
دراست. سبق گفتن، درس کتاب کردن. (از منتهی الارب). خواندن کتاب را و به حفظ آن مبادرت کردن. (از اقرب الموارد) ، علم خواندن. (المصادر زوزنی). علم آموختن. (دهار). خواندن علم. (ترجمان القرآن جرجانی) : أن تقولوا انما انزل الکتاب علی طائفتین من قبلنا وان کنا عن دراستهم لغافلین. (قرآن 156/6) ، تا نگویید که کتاب فقط بر دو طایفه پیش از ما فرستاده شد و هرچند از خواندن و مطالعۀ آنان غافل بودیم، کهنه و مندرس کردن جامه را. (از اقرب الموارد). درس. و رجوع به درس شود، آرمیدن با جاریه. (از منتهی الارب)
که خرج از کسی جدا دارد. که مال از وی ممتاز دارد، دو کاسه بودن با کسی، مالشان از یکدیگر جدا بودن. (یادداشت مؤلف) : با زن خویشتن دو کاسه مباش وآنچه داری به سوی خود متراش. اوحدی
که خرج از کسی جدا دارد. که مال از وی ممتاز دارد، دو کاسه بودن با کسی، مالشان از یکدیگر جدا بودن. (یادداشت مؤلف) : با زن خویشتن دو کاسه مباش وآنچه داری به سوی خود متراش. اوحدی
ریگ تودۀ گرد که وحوش گرد آن گردند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، حاویه (در شکم گوسفند). شکنبۀ گوسفند. (آنندراج) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ذیابیطس. دولاب. انق الکلیه. مرضی است که صاحب آن از آب سیر نشود. (یادداشت مؤلف). استسقاء، هر چیز ساکن چون حرکت و دور کند دواره و قوّاره گویند. (منتهی الارب)
ریگ تودۀ گرد که وحوش گرد آن گردند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، حاویه (در شکم گوسفند). شکنبۀ گوسفند. (آنندراج) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ذیابیطس. دولاب. انق الکلیه. مرضی است که صاحب آن از آب سیر نشود. (یادداشت مؤلف). استسقاء، هر چیز ساکن چون حرکت و دور کند دواره و قُوّاره گویند. (منتهی الارب)