- دوادو ((دَ دَ وْ))
- دوندگی، مجازاً سعی، کوشش
معنی دوادو - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دویدن به هر طرف از پی هم، شخصی که خدمات جزئی به او رجوع کنند و هر ساعت او را پی کاری فرستند
من و او تنها
یک کرم ریزه
سرخابه آب سرخی که از برخی درختان بیرون آید
شتابنده تیز رو، کرم ریزه
ترکی دادا پارسی بنده خانه زاد انگلیسی فاژ (فاق)، رفک (قرنیز) غلام (عموما)، هر غلامی که از کودکی خدمت کسی را کرده باشد (خصوصا)
دادا، دادک، خدمتکار پیر، پیرغلام، للیه، برای مثال بیرون پر ازاین طفلی ما را برهان ای جان / از منت هر دادو وز غصۀ هر دادا (مولوی - ۱۴۶۴)
غلام (عموماً) هر غلامی که از کودکی خدمت کسی کرده (خصوصاً)