جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با دوادو

دوا دو

دوا دو
دویدن به هر طرف از پی هم، شخصی که خدمات جزئی به او رجوع کنند و هر ساعت او را پی کاری فرستند
فرهنگ لغت هوشیار

دوغدو

دوغدو
دغدو، دوغداو، نام مادر زرتشت است، (یادداشت مؤلف)، رجوع به مزدیسنا و ادب پارسی ص 71 و 482 و نیز مادۀ دغدو شود
لغت نامه دهخدا

دوادم

دوادم
آب سرخ است که از درخت طلح یا درخت یز بیرون آید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یا دُوَدِم، آب سرخ است که از درخت طلح یا درخت یز بیرون آید و اکثر از کوه بیروت از بلاد شام خیزد و گویند در جوف درختهای کهن متکون میگردد و در افعال قایم مقام مومیایی است که در بدل وی مستعمل می شود. (آنندراج). چیزی است مثل صمغو سرخ مایل به سیاهی، از جوف درختهای کهن درآید و در افعال قایم مقام مومیاست. (از تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا

دوبدو

دوبدو
من و او تنها. او و من تنها بی سومی. که تنها دو نفر با هم باشند. خلوت دونفری. (از یادداشت مؤلف). مقابله از دو کس به نوعی که ثالثی درآن نباشد. (آنندراج). دو تا با هم بدون سیوم. (ناظم الاطباء) : امیر مرا بخواند و خالی کرد دوبدو و گفت: این چه بود که ما کردیم. (تاریخ بیهقی).
با دوست خلوت کن دوبدو آنچه گفته ایم
یک یک بگوی و پاسخ آن را به ما رسان.
خاقانی.
دو بدو با حریف جان بنشین
یک به یک عذر آسمان برگیر.
خاقانی.
گه قمار به آن مه چوروبرو باشم
جز این مراد ندارم که دوبدو باشم.
سیفی (از آنندراج).
، که دوتن دوتن یا دوتادوتا قرار گرفته باشند: صف دوبدو. ردیف دوبدو. (یادداشت مؤلف). دوتادوتا. (ناظم الاطباء) ، کنایه از عاشق و معشوق باشد که در آن سوم نگنجد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

دادو

دادو
ترکی دادا پارسی بنده خانه زاد انگلیسی فاژ (فاق)، رفک (قرنیز) غلام (عموما)، هر غلامی که از کودکی خدمت کسی را کرده باشد (خصوصا)
فرهنگ لغت هوشیار