شوره. (یادداشت مؤلف) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شوره است و از آن باروت سازند، بعضی گویند این لغت عربی است و بعضی رومی گفته اند. (برهان). ابقر خوانند و به پارسی شوره گویند و طبیعت وی گرم است. (از اختیارات بدیعی). رجوع به شوره و ابقر شود
شوره. (یادداشت مؤلف) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شوره است و از آن باروت سازند، بعضی گویند این لغت عربی است و بعضی رومی گفته اند. (برهان). ابقر خوانند و به پارسی شوره گویند و طبیعت وی گرم است. (از اختیارات بدیعی). رجوع به شوره و ابقر شود
از اعلام ترکان است، نام غلامی است. (آنندراج) (غیاث) : در زمانی بود امیری از کرام بود سنقر نام او را یک غلام. مولوی ابن مودود. سردودمان اتابکان فارس یا سلغریان. جلوس 543 متوفی 557 هجری قمری (فرهنگ فارسی معین). رجوع به سلجوقیان و سلاجقه شود
از اعلام ترکان است، نام غلامی است. (آنندراج) (غیاث) : در زمانی بود امیری از کرام بود سنقر نام او را یک غلام. مولوی ابن مودود. سردودمان اتابکان فارس یا سلغریان. جلوس 543 متوفی 557 هجری قمری (فرهنگ فارسی معین). رجوع به سلجوقیان و سلاجقه شود
تلخ دانه که میان گندم زارها روید. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). شیلم است. (تحفۀ حکیم مؤمن). جسمی است دوایی، آنچه در میان گندم روید مسکر و مدر باشد و آن را شیلم و شلمک نیز گویند. (برهان). شیلم. زوان. جنبه. تلخه. (یادداشت مؤلف). زوان است، شیلم نیز گویند. (اختیارات بدیعی). دانه ای است سیاه. (از ناظم الاطباء)
تلخ دانه که میان گندم زارها روید. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). شیلم است. (تحفۀ حکیم مؤمن). جسمی است دوایی، آنچه در میان گندم روید مسکر و مدر باشد و آن را شیلم و شلمک نیز گویند. (برهان). شیلم. زوان. جنبه. تلخه. (یادداشت مؤلف). زوان است، شیلم نیز گویند. (اختیارات بدیعی). دانه ای است سیاه. (از ناظم الاطباء)
نام شهری است به هندوستان. (از برهان) (از شرفنامۀ منیری) (از ناظم الاطباء). رشیدی گوید که این لفظ، ونبر است به کسر واو، و دال تصحیف است. (از آنندراج). ظاهراً صورتی از دنپر است و آن خود مخفف دنپور باشد. (یادداشت مؤلف). رجوع به دنپور شود: سوی کشور هندوان کرد رای سوی کابل و دنبر و مرغ و مای. فردوسی. کجا نام آن نامور مای بود به دنبر نشسته بت آرای بود. فردوسی. همه کابل و دنبر و مای و هند ز دریای چین تا به دریای سند. فردوسی. تویی پهلوان جهان کتخدای به فرمان تو دنبر و مرغ و مای. فردوسی
نام شهری است به هندوستان. (از برهان) (از شرفنامۀ منیری) (از ناظم الاطباء). رشیدی گوید که این لفظ، ونبر است به کسر واو، و دال تصحیف است. (از آنندراج). ظاهراً صورتی از دنپر است و آن خود مخفف دنپور باشد. (یادداشت مؤلف). رجوع به دنپور شود: سوی کشور هندوان کرد رای سوی کابل و دنبر و مرغ و مای. فردوسی. کجا نام آن نامور مای بود به دنبر نشسته بت آرای بود. فردوسی. همه کابل و دنبر و مای و هند ز دریای چین تا به دریای سند. فردوسی. تویی پهلوان جهان کتخدای به فرمان تو دنبر و مرغ و مای. فردوسی
دهی است از دهستان میان کوه بخش چاپشلو شهرستان دره گز. دارای 100 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، پنبه و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان میان کوه بخش چاپشلو شهرستان دره گز. دارای 100 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، پنبه و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
بیخ نی، یا آنچه نخستین بر زمین برآید از آن و تر و تازه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ریشه قصب و نی، و گویند آنچه ابتدا از نی میروید در حالیکه تر و تازه است. (از اقرب الموارد) ، لخ، مادام که سپید باشد، یا عام است، یا بیخ لخ و بیخ هر چیزی. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). گیاه بردی، و یا مادام که سپیدرنگ باشد، و یا ریشه هر گیاه سپیدرنگ، یا دانۀ آن عنقره. (از اقرب الموارد) ، دل خرمابن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قلب نخل، بجهت سپیدی آن. (از اقرب الموارد) ، نژاد مرد. (منتهی الارب) (آنندراج). نژاد مردم. (ناظم الاطباء). اصل و عنصر شخص، گویند: هو کریم العنقر، یعنی اصل و نژاد وی کریم است. (از اقرب الموارد) ، فرزندان کشاورزان، بدان جهت که تر و سرسبز میباشند. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
بیخ نی، یا آنچه نخستین بر زمین برآید از آن و تر و تازه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ریشه قصب و نی، و گویند آنچه ابتدا از نی میروید در حالیکه تر و تازه است. (از اقرب الموارد) ، لخ، مادام که سپید باشد، یا عام است، یا بیخ لخ و بیخ هر چیزی. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). گیاه بردی، و یا مادام که سپیدرنگ باشد، و یا ریشه هر گیاه سپیدرنگ، یا دانۀ آن عُنقُره. (از اقرب الموارد) ، دل خرمابن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قلب نخل، بجهت سپیدی آن. (از اقرب الموارد) ، نژاد مرد. (منتهی الارب) (آنندراج). نژاد مردم. (ناظم الاطباء). اصل و عنصر شخص، گویند: هو کریم العنقر، یعنی اصل و نژاد وی کریم است. (از اقرب الموارد) ، فرزندان کشاورزان، بدان جهت که تر و سرسبز میباشند. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
بازکاویدن از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نفرین کردن بر اهل و مال، یقول: اراحنی اﷲ منکم و ذهب اﷲ بمالکم. (از اقرب الموارد)
بازکاویدن از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نفرین کردن بر اهل و مال، یقول: اراحنی اﷲ منکم و ذهب اﷲ بمالکم. (از اقرب الموارد)
به معنی سنقار و آن مرغی باشد شکاری از جنس چرغ گویند. بسیار زننده میباشد و پیوسته پادشاهان بدان شکار کنند. (برهان). پرنده ای است شکاری مثل باز که در هندوستان بواسطۀ حرارت نزید و این ترکی است. (غیاث اللغات) (آنندراج). مرغی است شکاری. شنگا. (فرهنگ فارسی معین) : عدلش بدان سامان شده کاقلیمها یکسان شده سنقر بهندستان شده طوطی ببلغار آمده. خاقانی. سنقری را کز خزر یا سردسیر آموخته در حبش بردن بگرما برنتابد بیش از این. خاقانی
به معنی سنقار و آن مرغی باشد شکاری از جنس چرغ گویند. بسیار زننده میباشد و پیوسته پادشاهان بدان شکار کنند. (برهان). پرنده ای است شکاری مثل باز که در هندوستان بواسطۀ حرارت نزید و این ترکی است. (غیاث اللغات) (آنندراج). مرغی است شکاری. شنگا. (فرهنگ فارسی معین) : عدلش بدان سامان شده کاقلیمها یکسان شده سنقر بهندستان شده طوطی ببلغار آمده. خاقانی. سنقری را کز خزر یا سردسیر آموخته در حبش بردن بگرما برنتابد بیش از این. خاقانی
کوبیدن، کنده کاری کردن روی سنگ و چوب، سوراخ کردن مرغ چیزی را با منقار، با انگشت یا مضراب بر آلت موسیقی (دایره دف و غیره) نواختن، کوبش، کنده کاری روی سنگ و چوب، سوراخ کنی، نوازش آلت موسیقی با انگشت، وزن موسیقی ضرب
کوبیدن، کنده کاری کردن روی سنگ و چوب، سوراخ کردن مرغ چیزی را با منقار، با انگشت یا مضراب بر آلت موسیقی (دایره دف و غیره) نواختن، کوبش، کنده کاری روی سنگ و چوب، سوراخ کنی، نوازش آلت موسیقی با انگشت، وزن موسیقی ضرب
ترکی باز از مرغان شکاری ترکی تازی گشته باز از مرغان شکاری یکی از گونه های باز است که بومی مناطق سردسیر است. پرنده ایست بسیار زیبا و خوش خط و خال که لانه اش در شکاف سنگها و صخره های مرتفع و غیر قابل عبور تهیه میکنند. ماده حیوان 3 تا 4 تخم میگذارد. نر و ماده متناوبا روی تخمها می خوابند جزو بازهای سیاه چشم و از انواع دیگر بازها درشت تر و قویتر است و در شکار بسیار تیز پر و چابک است شنقار، خط اتحادی که ضرب ضعیف یا قسمت ضعیف ضرب را به ضرب قوی یا قسمت قوی ضرب دیگر مربوط و متحد میسازد. یا نوت سنقر شده. نوتی که قوت خود را از دست داده
ترکی باز از مرغان شکاری ترکی تازی گشته باز از مرغان شکاری یکی از گونه های باز است که بومی مناطق سردسیر است. پرنده ایست بسیار زیبا و خوش خط و خال که لانه اش در شکاف سنگها و صخره های مرتفع و غیر قابل عبور تهیه میکنند. ماده حیوان 3 تا 4 تخم میگذارد. نر و ماده متناوبا روی تخمها می خوابند جزو بازهای سیاه چشم و از انواع دیگر بازها درشت تر و قویتر است و در شکار بسیار تیز پر و چابک است شنقار، خط اتحادی که ضرب ضعیف یا قسمت ضعیف ضرب را به ضرب قوی یا قسمت قوی ضرب دیگر مربوط و متحد میسازد. یا نوت سنقر شده. نوتی که قوت خود را از دست داده
یکی از گونه های باز مناطق سردسیر. پرنده ای است بسیار زیبا و خوش خط و خال که لانه اش را در شکاف سنگ ها و صخره های مرتفع و غیرقابل عبور تهیه می کند. جزو بازهای سیاه چشم و از انواع دیگر بازها درشت تر و قوی تر است. شنقار
یکی از گونه های باز مناطق سردسیر. پرنده ای است بسیار زیبا و خوش خط و خال که لانه اش را در شکاف سنگ ها و صخره های مرتفع و غیرقابل عبور تهیه می کند. جزو بازهای سیاه چشم و از انواع دیگر بازها درشت تر و قوی تر است. شنقار