بیخ نی، یا آنچه نخستین بر زمین برآید از آن و تر و تازه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ریشه قصب و نی، و گویند آنچه ابتدا از نی میروید در حالیکه تر و تازه است. (از اقرب الموارد) ، لخ، مادام که سپید باشد، یا عام است، یا بیخ لخ و بیخ هر چیزی. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). گیاه بردی، و یا مادام که سپیدرنگ باشد، و یا ریشه هر گیاه سپیدرنگ، یا دانۀ آن عنقره. (از اقرب الموارد) ، دل خرمابن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قلب نخل، بجهت سپیدی آن. (از اقرب الموارد) ، نژاد مرد. (منتهی الارب) (آنندراج). نژاد مردم. (ناظم الاطباء). اصل و عنصر شخص، گویند: هو کریم العنقر، یعنی اصل و نژاد وی کریم است. (از اقرب الموارد) ، فرزندان کشاورزان، بدان جهت که تر و سرسبز میباشند. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)