جدول جو
جدول جو

معنی دنب - جستجوی لغت در جدول جو

دنب
کوته بالا عضوی از حیوان که در منتهای خلفی وی قرار دارد و آن از تعدد مهره های استخوان در دنبالچه بوجودآمده است. در جانوران چهار پا دم بشکل دسته ای مو در پشت پاها آویزان است و در پرندگان بشکل پرهایی که در پایان بدن آنها روییده. یا دم گاو دنب گاو، تازیانه بزرگ، نفیر گاودم. یا با دم خود گردو شکستن بسیار شاد وخندان بودن از پیشامدی نیک. یا دم بتله ندادن طوری با احتیاط زفتار کردن که دچار عواقب وخیم نشوند. یا دم گاوی بدست آوردن (داشتن) وسیله ای (برای امرار معاش) بدست آوردن (داشتن)، ساقه کوتاه و باریکی که میوه یا دانه آن بوسیله آن به شاخه درخت و گیاه متصل است. یا دم خروس دمب خروس دنب دیک، بهانه: (دم خروسی در دست دارد)
فرهنگ لغت هوشیار
دنب
دم، عضو بدن حیوان که در انتهای تنه و بالای مقعد او قرار دارد و در حیوانات چهارپا در پشت پای آن ها آویزان است
تصویری از دنب
تصویر دنب
فرهنگ فارسی عمید
دنب
((دُ))
دم
دنب کسی را در بشقاب گذاشتن: به مسخره کسی را احترام کردن
تصویری از دنب
تصویر دنب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

آن جز از گوسفند که بجای دم از خلف آن واقع شده و محتوی چربی می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
دمل و بر آمدگی کوچکی در پوست که رنگش سرخ و شکلش مخروطی است، ورمی که در اعضا بهم رسد و بزبان عربی دمل گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تنبک، دهلی، دم دراز از چوب و یا سفال که در زیر بغل گرفته می نوازند دهلی است که از چوب و سفال سازند و بازیگران در زیر بغل گرفته نوازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنبه
تصویر دنبه
عضوی از بدن گوسفند که در انتهای تنۀ او آویخته و به جای دم اوست و تمام آن چربی است و روغن آن بیشتر و بهتر از پیه و چربی بدن گوسفند است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دنبک
تصویر دنبک
تنبک، از آلات موسیقی به شکل دهل که از فلز یا چوب می سازند و در یک طرف آن پوست نازکی می کشند و آن را هنگام نواختن زیر بغل می گیرند و با سر انگشتان به آن می زنند، ضرب، خمک، خنبک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دنبه
تصویر دنبه
((دُ بِ))
دمبه، جزیی از بدن گوسفند که به جای دم در انتهای خلفی تنه او آویخته و محتوی چربی است، پیه، چربی، گذار کردن نوعی رمل و جادو برای از میان برداشتن یا آسیب رساندن به کسی. با دنبه آدمکی درست می کردند و با نیت آسیب رساندن به آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دنباله روی
تصویر دنباله روی
تقلید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دنباله دار
تصویر دنباله دار
ممتد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دنباله
تصویر دنباله
ادامه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دنبالک
تصویر دنبالک
لینک
فرهنگ واژه فارسی سره
آلتی است که در ورزشهای بدنی بخصوص زیبایی اندام یکار رود و آنرا معمولا یک جفت است که هر کدام را در یک دست گرفته ضمن باز و بسته کردن دست عضلات بازو پشت بازو ساعد و کتف را تقویت میکند. یا دمبل صفحه یی دمبلی که وزن آن با اضافه کردن و کم کردن صفحات مختلف قابل تغییر است. یا دمبل قالبی دمبلی که وزن آن ثابت است و فابل کم و زیاد کردن نیست برای جثه های مختلف از 4 کیلویی تا 12 کیلویی (یک جفت) وجود دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنبه نهادن
تصویر دنبه نهادن
فریب دادن بازی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
ظرفی که دنبه گوسفند را در آن برشته کنند، نوعی جادوگری و آن چنانست که ساحران بنام شخص سوزن بسیار بر دنبه گوسفند بخلانند و افسونی بر آن خوانند و آنرا در قبری کهنه آویزند و چراغی در زیر آن روشن کنند تا از حرارت دنبه بگداز آید و چنانکه دنبه میگدازد آن شخص نیز بگدازد و لاغر شود تا بمیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنبه دادن
تصویر دنبه دادن
غافل کردن و فریب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
خایه گوسفند که آنرا کباب کنند و خورند بیضه گوسفند، نوعی قارچ که در امکنه مرطوب روید و آنرا در روغن تفت دهن و خورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنباله رو
تصویر دنباله رو
پیرو، تقلید گر، تابع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنباله دار
تصویر دنباله دار
هر چیز که دنباله و ذیل و زایده دارد
فرهنگ لغت هوشیار
دم، هر چیز مانند دم که در عقب چیزی باشد دم مانند، پی پس پیرو عقب عقبه، بقیه چیزی پس مانده، ضمیمه توضیح: به معنی اخیر لازم الاضافه است
فرهنگ لغت هوشیار
آخرین استخوان ستون مهره ای که در انسان از التیام 4 یا 5 مهره بوجود آمده. وجود این استخوان در انسان بجای دم در حیوانات میباشد. در جانوران تعداد مهره های استخوان دنبالچه متعدد است و آنها اسکلت دم را تشکیل میدهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنبال کردن
تصویر دنبال کردن
تعقیب کردن، پی کردن، عقب آنرا گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنبال
تصویر دنبال
دنب هر چیز، عقب چیزی پس چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنب غزه
تصویر دنب غزه
بیخ دم، استخوان میان دم جانوران دنبالچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنباله رو
تصویر دنباله رو
پیرو، آنکه پشت سر دیگری برود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دنبالچه
تصویر دنبالچه
یک یا چند استخوان انتهای ستون فقرات، دمغازه، دنب غزه، دمبلیچه، دنبلیچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دنباله دار
تصویر دنباله دار
دارای دنباله، آنچه دارای دم دراز باشد، آنچه دنباله و بقیه داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دنبال
تصویر دنبال
دم، دنب، پس، عقب، پشت و عقب کسی یا چیزی
دنبال کردن: عقب کسی یا کاری رفتن، کاری را ادامه دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دنبال کردن
تصویر دنبال کردن
عقب کسی یا کاری رفتن، کاری را ادامه دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دنبلیچه
تصویر دنبلیچه
دنبالچه، یک یا چند استخوان انتهای ستون فقرات، دمغازه، دنب غزه، دمبلیچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دنب غزه
تصویر دنب غزه
دنبالچه، یک یا چند استخوان انتهای ستون فقرات، دمغازه، دمبلیچه، دنبلیچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دنبلان
تصویر دنبلان
((دُ بَ))
بیضه چهارپایان حلال گوشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دنبلان
تصویر دنبلان
((دُ بَ))
خایه گوسفند، نوعی قارچ خوراکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دنبره
تصویر دنبره
((دَ بَ رِ))
سازی است مانند سه تار دارای کاسه ای کوچک و دسته ای دراز، تنبور
فرهنگ فارسی معین