جدول جو
جدول جو

معنی دناین - جستجوی لغت در جدول جو

دناین
نهادن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دفاین
تصویر دفاین
دفینه ها، پنهان ها، پولها یا چیزهای دیگری که زیر خاک پنهان کرده باشند، گنج ها، جمع واژۀ دفینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دنایت
تصویر دنایت
ضعیف شدن، پست شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دنان
تصویر دنان
در حال نشاط و شور و هیجان، راه رفتن و خرامان، برای مثال ابر پشت پیلان تبیره زنان / از آن رزمگه بازگشته دنان (فردوسی - ۴/۱۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
سخن به آواز خفی که بفهم نیاید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، گیاه کهنۀ سیاه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ فَشْشُ)
آهسته سخن گفتن که فهمیده نشود از آن، بانگ کردن مگس. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دمشقی، ، رجوع به ’کاتالونی’ شود
لغت نامه دهخدا
(دَنْ نا نِ)
به صیغۀ تثنیه، نام دو کوه که هر یک از آن دو را دن ّ نامند. (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
جمع واژۀ دن ّ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به دن شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
دهی جز دهستان فراهان پائین بخش فرمهین شهرستان اراک. در 34 هزارگزی جنوب باختر فرمهین. راه نیمه شوسه به اراک دارد با 501 سکنه. آب آن قنات. محصول آنجا غلات و بنشن و انگور. شغل اهالی زراعت و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
وامخواه. طلبکار. مقابل مدیون. وام ده. بستانکار. قرض دهنده. وام دهنده. مقابل بده کار. مقابل وام دار. که بدیگری بعنوان وام نقدی داده است
لغت نامه دهخدا
(دَنْ)
دهی است از دهستان کردیان بخش کردیان شهرستان جهرم با 275 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات و راه آن اتومبیلرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دَ دِ)
عطف جامه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جمع واژۀ دنیّه. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ دنیئه. (یادداشت مؤلف). رجوع به دنیه و دنیئه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ یِ)
جمع واژۀ دنیعه. (یادداشت مؤلف). رجوع به دنیعه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ فَزْ زُ)
ناکس گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). دنا. (ناظم الاطباء) ، ضعیف گردیدن، نزدیک گردیدن، حقیر گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ یِ)
دفائن. جمع واژۀ دفینه. مالهای مدفون. (از آنندراج). اندوخته ها. گنجینه ها. رجوع به دفینه و دفائن شود: پادشاهان دفاین جهان و خزاین عالم بر اهل شمشیر صرف کردند... (ترجمه تاریخ یمینی ص 7). قابوس به قلعه ای از قلاع خویش رفت و به خزاین و دفاین آن جایگاه مستظهر شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 44). شکنجه بر کعبش نهادند تا ودایع و ذخایرو دفاین بدست بازداد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 344)
لغت نامه دهخدا
(حَ یِ)
جمع واژۀ حنین. (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ حنین. (ناظم الاطباء). رجوع به حنین شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دفاین
تصویر دفاین
جمع دفینه، مالهای مدفون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داین
تصویر داین
طلبکار، بستانکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنایت
تصویر دنایت
پست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنان
تصویر دنان
در حال نشاط و شور و هیجان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داین
تصویر داین
((یِ))
وام دهنده، قرض دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دنان
تصویر دنان
((دَ))
خرامان، رفتار از روی خرامیدن و ناز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دفاین
تصویر دفاین
((دَ یِ))
جدفینه، اندوخته ها، گنجینه ها
فرهنگ فارسی معین
بستانکار، طلبکار، وامخواه
متضاد: بدهکار
فرهنگ واژه مترادف متضاد