جدول جو
جدول جو

معنی دنا - جستجوی لغت در جدول جو

دنا
(دخترانه)
نام قله ای معروف از رشته کوهای زاگرس در استان فارس
تصویری از دنا
تصویر دنا
فرهنگ نامهای ایرانی
دنا
(دِ)
ریچارد هنری، نویسندۀ امریکایی (1815- 1882 میلادی). نویسندۀ کتاب دو سال برابر دگل. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
دنا
(دِ)
کوهی است در فارس واقع در میان ناحیۀ تل خسروی کوه گیلویه و بلوک سرحد شش ناحیه. در این کوه در جنوب بروجردو فیال رگه هایی موجود است که جزو حوضۀ زاگرس می باشد. (از یادداشت مؤلف) (از جغرافیای طبیعی کیهان)
لغت نامه دهخدا
دنا
(تَ)
دناً. دنایه. ناکس و ضعیف و حقیر گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ناکس شدن و خوار شدن. (المصادر زوزنی) ، نزدیک گردیدن. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دنا
دانشمند دانا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آدنا
تصویر آدنا
(دخترانه)
نام روستایی در نزدیکی چالوس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دنان
تصویر دنان
در حال نشاط و شور و هیجان، راه رفتن و خرامان، برای مثال ابر پشت پیلان تبیره زنان / از آن رزمگه بازگشته دنان (فردوسی - ۴/۱۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دنانیر
تصویر دنانیر
دینارها، مسکوکات طلا، جمع واژۀ دینار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادنا
تصویر ادنا
پایین تر، کمترین، پایین ترین، ضعیف تر، پست تر، زبون تر، افتاده تر
نزدیک شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دنائت
تصویر دنائت
فرومایه شدن، پست و ذلیل شدن، پستی، فرومایگی، پست فطرتی
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
گوژپشت گردیدن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دمشقی، ، رجوع به ’کاتالونی’ شود
لغت نامه دهخدا
(دَنْ نا)
مؤنث ادن ّ. به معنی زن گوژپشت و اسب کوتاه دستها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به ادن شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
جمع واژۀ دنی ٔ. (منتهی الارب). رجوع به دنی ٔ و دنی شود
لغت نامه دهخدا
(دَنْ نا نِ)
به صیغۀ تثنیه، نام دو کوه که هر یک از آن دو را دن ّ نامند. (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ فَزْ زُ)
ناکس شدن. (از المصادر زوزنی چ بینش ص 93). و رجوع به دنو و دناوه شود
لغت نامه دهخدا
(دُ)
جمع واژۀ دانی، به معنی نزدیک. (از اقرب الموارد). رجوع به دانی شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
جمع واژۀ دن ّ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به دن شود
لغت نامه دهخدا
جمع دینار، تازی گشته دنارها سکه طلا مسکوک زر. توضیح: ارزش دینار در ایران و ممالک دیگر در ادوار مختلف فرق داشته، در عهد قاجاریه 1000، 1 قران، در عصر حاضر 100، 1 ریال، واحد پول کنونی عراق (بین النهرین) که معادل یک لیره انگلیسی است، جمع دنانیر. یا دینار رایج دیناری است که در میان مردم رواج دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دناه
تصویر دناه
دنائه زفتی، پستی، زبونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنابه
تصویر دنابه
کوتاه بالا مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دناست
تصویر دناست
چرکینی، آکناکی، زشت گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دناسه
تصویر دناسه
چرکینی، آکناکی، زشت گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دناعت
تصویر دناعت
زفتیدن (بخیل گشتن)، ناکس شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دناعه
تصویر دناعه
زفتیدن (بخیل گشتن)، ناکس شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنامه
تصویر دنامه
کوتاه بالا زن، مورچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دناوه
تصویر دناوه
نزدیکی خویشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دناوت
تصویر دناوت
نزدیکی خویشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنایت
تصویر دنایت
پست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنائت
تصویر دنائت
فرومایه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنائر
تصویر دنائر
جمع دینار، تازی گشته دنارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دناج
تصویر دناج
استواری، استوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
نزدیک شدن، فرو هشتن، آویزان کردن، نزدیک شدن زایمان، جمع دنی، فرومایگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنان
تصویر دنان
در حال نشاط و شور و هیجان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنان
تصویر دنان
((دَ))
خرامان، رفتار از روی خرامیدن و ناز
فرهنگ فارسی معین