جدول جو
جدول جو

معنی دمیا - جستجوی لغت در جدول جو

دمیا
(دَ)
به لغت زند و پازند خون را گویند، و به عربی دم خوانند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دنیا
تصویر دنیا
(دخترانه)
عالم و گیتی، جهان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دریا
تصویر دریا
(دخترانه)
دریا، نام فرزند علاالدین عماد شاه، توده بسیار بزرگی از آب شور که بخش وسیعی از زمین را در بر گرفته و کوچکتر از اقیانوس است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مدیا
تصویر مدیا
(دخترانه)
نام همسر آخرین پادشاه ماد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لمیا
تصویر لمیا
(دخترانه)
زن سیاه و گندمگون
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دریا
تصویر دریا
حجم بسیار از آب که قسمت وسیعی از زمین را فراگرفته قابل کشتیرانی بوده و به اقیانوس راه داشته باشد، ژو، زو، بحر، قلزم، یم، داما، راموز، مثلاً دریای عمان، دریای مدیترانه
دریای اخضر: کنایه از آسمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دنیا
تصویر دنیا
مقابل آخرت، زندگانی حاضر، جهانی که در آن هستیم، در علم نجوم کرۀ زمین، جهان، گیتی، کهن بوم، کهن دز
دنیا خوردن: کنایه از بهره بردن از مال و ثروت و نعمت های دنیا، عیش و نوش کردن مثلاً دنیا دیدن به از دنیا خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دمیم
تصویر دمیم
زشت، زشت رو، حقیر و پست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لمیا
تصویر لمیا
آنکه در لبش سیاهی باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمیا
تصویر عمیا
کوری، کنایه از نادانی
فرهنگ فارسی عمید
(دِمْ)
نام شهری است به مصر سفلی نزدیک بحیرۀ تنیس به ساحل شعبه شرقی نیل دارای 31هزار تن سکنه. (یادداشت مؤلف) (از ناظم الاطباء). نام ولایتی است مابین مصر و عدن. (برهان). شهری است بر ساحل نیل ازمضافات مصر. (منتهی الارب). شهری است اندر مصر میان دریای تنیس بر جزیره ای و آن را کشت و برز نیست و از وی جامه های صوف و کتان خیزد با قیمت بسیار. (حدود العالم). شهر قدیمی است در میان تنیس و مصر در یک زاویۀ متشکل از بحرالروم و نیل. این شهر هوای پاکیزه دارد. از جانب شمال دمیاط آب نیل به بحرالملح می ریزد در محلی که آن را اشتوم نامند. پهنای نیل در این نقطه به صد ذراع می رسد. در دو طرف آن دو برج است و مابین آن دو زنجیر آهنین است که نگهبانان مخصوصی دارد و هیچ کشتی بدون اجازه حق ورود و خروج ندارد. در سمت قبله به سوی تنیس خلیجی تشکیل شده است. (از معجم البلدان). شهری با جمعیت تقریبی 72000 به مصر سفلی، بر شاخۀ شرقی نیل نزدیک مصب آن. پیش از فتوحات اسلامی شهرمهمی بود. به سبب اهمیت تجارتی و نظامی آن در دورۀاسلامی از دستبردهای دولت روم شرقی و سپس در جنگهای صلیبی آسیب دید. دمیاط کلید مصر بود، و در جنگهای بین مسیحیان و مسلمانان در اواخر دولت فاطمیان و در عهد ایوبیان نقش مهمی داشت. صلیبیون در لشکرکشی بزرگ (615- 618 هجری قمری). آنرا گرفتند ولی سرانجام که تسلیم الملک الکامل شدند رها کردند. لوئی نهم نیز آن راگرفت (1249 میلادی / 647 هجری قمری) ولی پس از تسلیم به مسلمانان بازگشت. ممالیک بحری مصر برای اینکه به اهمیت نظامی آن خاتمه دهند برج و بارویش را منهدم کردند (1250- 1251 میلادی / 648 هجری قمری) و دمیاط ویران شد، وصنعت نساجی معروفش از بین رفت، ولی طولی نکشید که شهر تازه ای بهمان نام در جای شهر قدیم دایر شد. دمیاطمنسوجات پنبه ای و ابریشمی دارد. شعبه ای از دانشگاه الازهر در آنجا دایر است. (از دایرهالمعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ)
اقلیمیا است و آن معدنی و ذهبی و فضی و نحاسی میباشدو بهترین آن معدنی است و از جزیره قبرس می آورند و در داروهای چشم به کار میبرند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عمیا
تصویر عمیا
مونث اعمی زن نابینا، کوری، پوشیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنیا
تصویر دنیا
زندگانی، حاضر، گیتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهیا
تصویر دهیا
سخت بسیار شدید: داهیه دهیاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمیس
تصویر دمیس
پنهانی پنهان گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمیع
تصویر دمیع
اشکریز: گرفتار بیماری اشکریزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریا
تصویر دریا
آب بسیار که محوطه وسیعی را فرا گیرد و به اقیانوس راه دارد، بحر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمیغ
تصویر دمیغ
سر شکسته، به مغز آسیب رسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدمیا
تصویر قدمیا
اقلیمیا بنگرید به اقلیمیا
فرهنگ لغت هوشیار
سنگ نگاشته ها، بت، تندیس، پیوکک اروسک، پیکره یونانی تازی گشته مرغابی سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمیم
تصویر دمیم
پست، زشتروی، خرد، انداینده روغن مالیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمیک
تصویر دمیک
پرماه پرماهه (ماه تمام)، برف، ساییده آرد شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریا
تصویر دریا
((دَ))
آب زیادی که محوطه وسیعی را فرا گرفته باشد و به اقیانوس راه دارد، بحر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دنیا
تصویر دنیا
((دُ))
جهانی که در آن هستیم، کره زمین
دنیا را آب ببرد او را خواب می برد: کنایه از به خواب سنگین فرو رفته است، از همه چیز و همه کس غافل است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دمیم
تصویر دمیم
((دَ مِ))
بدمنظر، زشت رو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدیا
تصویر مدیا
رسانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دنیا
تصویر دنیا
گیتی، جهان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دریا
تصویر دریا
بحر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دریا
تصویر دریا
Sea
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دریا
تصویر دریا
море
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دریا
تصویر دریا
Meer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دریا
تصویر دریا
море
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دریا
تصویر دریا
morze
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دریا
تصویر دریا
دیکشنری فارسی به چینی