- دمکش
- آوازه خوانی که پس از آواز دیگر آواز خواند تا او نفسی تازه کند، آوازه خوان (مطلقا)، تشکچه ای که پس از دم کردن برنج بر روی دیگ نهند
معنی دمکش - جستجوی لغت در جدول جو
- دمکش
- کمک آوازه خوان، کسی که پس از آوازه خوان دیگر آواز خواند تا او نفسی تازه کند، تشکچه ای که برای دم کشیدن برنج بر روی دیگ می گذارند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کشنده آدم قاتل انسان آدمی کش
جالب
آنکه با آهنگ دیگری همراهی کند
رباینده و کشنده دل بسبب زیبائی و دلفریبی و خوشی و جز آن، مطلوب، محبوب
دلربا، دلپذیر، دل فریب، خوشایند
تشکچه ای که پس از دم کردن برنج در روی دیگ می گذارند، در موسیقی آوازه خوانی که به متابعت آوازه خوان دیگر آواز بخواند تا او نفس تازه کند، در موسیقی آوازخوان
غمدار، غمناک، غمزده، غمدیده
ساییدن، آرد کردن ، استوار کردن، تابانیدن تاب دادن
دمیدن
در اصطلاح عامیانه، شخص سست و بلند قد
دمیدگی، عمل دمیدن، وزیدگی
Suction
sucção
Saugen
ssanie
всасывание
всмоктування
zuiging
succión
succion
suzione
isapan
שְׁאִיבָה
kunyonya