جدول جو
جدول جو

معنی دمقس - جستجوی لغت در جدول جو

دمقس
(دِ مَ)
ابریشم یا ریسمان پیله که نوعی از ابریشم ردی است یا دیبا یا کتان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). ابریشم سفید. حریر سفید. (از مهذب الاسماء). اسم معرب اعجمی است که عرب از زمان قدیم آن را بکار می برد به معنی ابریشم سفید. (از المعرب جوالیقی ص 151)
لغت نامه دهخدا
دمقس
پارسی تازی گشته دمسه ابریشم سپید
تصویری از دمقس
تصویر دمقس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دمسق
تصویر دمسق
ابریشم سفید، تاری بسیار نازک و محکم که از باز کردن پیلۀ کرم ابریشم تهیه می شود و در صنایع نساجی و تهیۀ تار بعضی از سازهای موسیقی به کار می رود، حریر، بریشم، معرّب واژۀ پارسی دمسه، کج، سیلک، بهرامه، قزّ، پناغ، کناغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دمق
تصویر دمق
شکستن دندان
فرهنگ فارسی عمید
(تَ رِ قَ)
داخل کردن چیزی در چیزی، دزدیدن چیزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ فَرْ رُ)
بشکستن. (از المصادر زوزنی). دندان شکستن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(دَ مَ)
معرب از دمۀ فارسی. باد وبرف، دزدی. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ فَرْ رُ)
سخت تاریک شدن، پنهان کردن چیزی را در خاک. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). پنهان کردن و بپوشانیدن چیز. در گور کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، دفن کردن در خاک زنده یا مرده را، پوشاندن چیزی را، آشتی دادن میان دو یا چند تن. (از اقرب الموارد) ، کتمان کردن خبر را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
کالبد مردم و جز آن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغتی است در دمص. (اقرب الموارد). رجوع به دمص شود
لغت نامه دهخدا
(دَ مَ)
چیز پنهان کرده شده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از نشوءاللغه ص 22)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
کارهای بزرگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ مُ)
جمع واژۀ دموس. (منتهی الارب) (از آنندراج). رجوع به دموس شود
لغت نامه دهخدا
(تَ وُ)
مصدر دقوس است در تمام معانی. (از اقرب الموارد). رجوع به دقوس شود
لغت نامه دهخدا
(مِ دَ)
ابریشم. (منتهی الارب). رجوع به دزی ج 2 ص 575 شود
لغت نامه دهخدا
(مِ قَ)
جمل مدقس، شتر درشت بسیارراننده. (منتهی الارب). شتر درشت راهوار. (ناظم الاطباء). شدیدالدفوع. (متن اللغه) (اقرب الموارد). ج، مداقیس
لغت نامه دهخدا
(دِ)
هر چیز که ترا پوشد وپنهان کند. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، پارچه یا جامه ای است که بر روی مشک افکنند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
به معنی دمقس است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به دمقس شود
لغت نامه دهخدا
(دِ مَ)
دمقس. ریسمان. پیله. (منتهی الارب). و رجوع به دمقس شود
لغت نامه دهخدا
(دَ مَ قَ)
معرب از دمۀ فارسی. دمقه الحداد، دمۀ آهنگران. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به دمه و دم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ قَ)
ثوب مدمقس، جامۀ ابریشمی. (منتهی الارب). منسوج بالدمقس. (اقرب الموارد) (متن اللغه). رجوع به دمقس شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شوریدن دل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تمقحس. (اقرب الموارد). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(دِ قَ)
دمقس. ابریشم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و رجوع به دمقس شود
لغت نامه دهخدا
(دُ قُ)
به لغت یونانی شامل دوقسم نبات است یکی شبیه به کرفس و خوشبو و تند و تخمش شبیه به انجدان و بی بو و دیگری رابرگ مثل گشنیز و گلش سفید و چتر او مثل چتر زردک و تخمش شبیه به زیره. (از تحفۀ حکیم مؤمن). قسم اقریطشی آن موسوم است به آطامانتا قریطان سیسی و قسم دوم موسوم است به بوقدانوم قرواریا و قسم سوم موسوم است به سرلیس اماایدس که نوع اول از انواع دیگر بهتر است. (از ترجمه لکلرک)
لغت نامه دهخدا
(دُ قَ)
غزال: و الحیوان الذی یقال له فلاطیقا و الحیوان الذی یقال له درقس. (یادداشت مرحوم دهخدا از مفردات ابن البیطار ج 1 ص 65)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
چیز پنهان کرده شده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دِ سَ)
معرب از دمسۀ فارسی و به معنی آن. (ناظم الاطباء). و رجوع به دمسه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
کسی که پوست را جهت برکندن موی در خاک پنهان کند. ج، دمس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
حلیم ابراهیم (1305- 1377 هجری قمری / 1888- 1957 میلادی). در زحلۀ لبنان بدنیا آمد و در همانجا به تحصیل علوم پرداخت و سپس به برزیل مسافرت کرد و در بازگشت به زحله در انتشار روزنامۀ مهذب شرکت جست و به شعر و ادب روی آورد و در این زمینه شهرتی فراوان یافت چنانکه روزنامه و مجلۀ معتبری را نمی توان یافت که از اشعار و مقالات و کلمات او به خصوص در سالهای فترت بین 1910 و 1914 خالی باشد. وی در 27 ایلول 1957 / 1377 هجری قمری در بیروت درگذشت. او راست: 1- الاغانی الوطنیه. 2- دیوان شعر که مکرر در مکرر تجدید چاپ شده است. 3- زبده الاّراء فی الشعر و الشعراء. (از معجم المطبوعات ستون 884)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دمس
تصویر دمس
چرکین تن لاشه نهنبیده پنهان شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمق
تصویر دمق
پارسی تازی گشته دمه، دزدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمقس
تصویر تمقس
دلشورگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمیس
تصویر دمیس
پنهانی پنهان گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دماس
تصویر دماس
پوشانه
فرهنگ لغت هوشیار
بچسب، بندکن، برادر
فرهنگ گویش مازندرانی
گوساله ی یک تا دو ساله
فرهنگ گویش مازندرانی