دم جنبانک، پرندۀ کوچک خاکستری رنگ و به اندازۀ گنجشک که بیشتر در کنار آب می نشیند و پشه و مگس صید می کند و غالباً دم خود را تکان می دهد دم بشکنک، دمتک، دم سنجه، دم سیجه، سریچه، سیسالنگ، شیشالنگ، کراک، آبدارک، گازرک
دُم جُنبانَک، پرندۀ کوچک خاکستری رنگ و به اندازۀ گنجشک که بیشتر در کنار آب می نشیند و پشه و مگس صید می کند و غالباً دم خود را تکان می دهد دُم بِشکَنَک، دُمتَک، دُم سَنجه، دُم سیجه، سَریچه، سیسالَنگ، شیشالَنگ، کَراک، آبدارَک، گازُرَک
دم جنبانک، پرندۀ کوچک خاکستری رنگ و به اندازۀ گنجشک که بیشتر در کنار آب می نشیند و پشه و مگس صید می کند و غالباً دم خود را تکان می دهد دم بشکنک، دمتک، دم سنجه، دم سیچه، سریچه، سیسالنگ، شیشالنگ، کراک، آبدارک، گازرک
دُم جُنبانَک، پرندۀ کوچک خاکستری رنگ و به اندازۀ گنجشک که بیشتر در کنار آب می نشیند و پشه و مگس صید می کند و غالباً دم خود را تکان می دهد دُم بِشکَنَک، دُمتَک، دُم سَنجه، دُم سیچه، سَریچه، سیسالَنگ، شیشالَنگ، کَراک، آبدارَک، گازُرَک
موسیجه. نوعی فاخته. کوکو. صلصل. (از یادداشت مؤلف). پرنده ای است شبیه به فاخته و او بیشتر در میان طبق و کاسه و کنار طاقچۀ خانه ها تخم میکند و بچه می آورد. (برهان) (از ناظم الاطباء). مرغی است سفید برابر قمری. (غیاث). و رجوع به موسیجه شود، بعضی صعوه را موسیچه گویند. (برهان) (غیاث). صعوه. (از ناظم الاطباء) ، بعضی ابابیل را گویند. (از برهان) (از ناظم الاطباء) ، یکی از گونه های قمری که در تداول اهالی مشهد آن را ’موسی کوتقی’ گویند. یاهو. یاکریم. کبوتر یاهو. (از یادداشت مؤلف)
موسیجه. نوعی فاخته. کوکو. صلصل. (از یادداشت مؤلف). پرنده ای است شبیه به فاخته و او بیشتر در میان طبق و کاسه و کنار طاقچۀ خانه ها تخم میکند و بچه می آورد. (برهان) (از ناظم الاطباء). مرغی است سفید برابر قمری. (غیاث). و رجوع به موسیجه شود، بعضی صعوه را موسیچه گویند. (برهان) (غیاث). صعوه. (از ناظم الاطباء) ، بعضی ابابیل را گویند. (از برهان) (از ناظم الاطباء) ، یکی از گونه های قمری که در تداول اهالی مشهد آن را ’موسی کوتقی’ گویند. یاهو. یاکریم. کبوتر یاهو. (از یادداشت مؤلف)
دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد با 1123 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن اتومبیلرو است. و شعبه آمار و بهداری و پاسگاه نگهبانی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد با 1123 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن اتومبیلرو است. و شعبه آمار و بهداری و پاسگاه نگهبانی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
که دمی سیاه دارد. که دم آن سیاه است، اعم از حیوان یا پرنده. و در بیت ذیل صفت اسب است: خرامنده ختلی کش و دم سیاه تکاورتر از باد در صبحگاه. نظامی. ، قسمی برنج از نوع خوب. نوعی برنج از جنس اعلا و ممتاز. (یادداشت مؤلف)
که دُمی سیاه دارد. که دم آن سیاه است، اعم از حیوان یا پرنده. و در بیت ذیل صفت اسب است: خرامنده ختلی کش و دم سیاه تکاورتر از باد در صبحگاه. نظامی. ، قسمی برنج از نوع خوب. نوعی برنج از جنس اعلا و ممتاز. (یادداشت مؤلف)
دمسنجک. عایشۀ لب جو. دم جنبانک. (یادداشت مؤلف) : سیمرغ به دمسنجه پنجه نکند رنجه او کبک گه لنجه من باز گه جولان. خاقانی. و رجوع به دم جنبانک شود، نوعی از ابابیل که چون بر زمین افتد نتواند برخیزد، و آن را بادخورک نیز گویند. (از برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به دمسیجه شود
دمسنجک. عایشۀ لب جو. دم جنبانک. (یادداشت مؤلف) : سیمرغ به دمسنجه پنجه نکند رنجه او کبک گه لنجه من باز گه جولان. خاقانی. و رجوع به دم جنبانک شود، نوعی از ابابیل که چون بر زمین افتد نتواند برخیزد، و آن را بادخورک نیز گویند. (از برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به دمسیجه شود
دهی از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد است که در 18هزارگزی جنوب خاوری الیگودرز و 5هزارگزی جنوب شوسۀ الیگودرز به گلپایگان واقع شده، جلگه ای معتدل و دارای 103 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول عمده آن غلات و لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد است که در 18هزارگزی جنوب خاوری الیگودرز و 5هزارگزی جنوب شوسۀ الیگودرز به گلپایگان واقع شده، جلگه ای معتدل و دارای 103 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول عمده آن غلات و لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
چفسیده. (یادداشت مؤلف). چسبیده. (برهان). ملتصق. ملتزق، ملصق برای مکیدن، وابسته (به دیگری) ، خود را چسبانیده. (برهان)، لغزیده. (یادداشت مؤلف). رجوع به دوسیدن شود
چفسیده. (یادداشت مؤلف). چسبیده. (برهان). ملتصق. ملتزق، ملصق برای مکیدن، وابسته (به دیگری) ، خود را چسبانیده. (برهان)، لغزیده. (یادداشت مؤلف). رجوع به دوسیدن شود
دمسیچه. صعوه و گازرک و گواک. (ناظم الاطباء). پرنده ای است که چون بر زمین نشیند پر بر زمین می زند. (شرفنامۀ منیری). پرنده ای است کوچک که پیوسته دم خود را بر زمین زند و به عربی صعوه خوانند و بعضی گویند ابابیل است. هرگاه بر زمین افتاد نتواند پرواز کردن. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). طایری است کوچک که باربار دم را حرکت می دهد، به عربی صعوه و به هندی ممولا گویند. (غیاث) (از فرهنگ جهانگیری) : چو موسیجه همه سر بر هوا کش چو دمسیجه همه دم بر زمین زن. خاقانی
دمسیچه. صعوه و گازرک و گواک. (ناظم الاطباء). پرنده ای است که چون بر زمین نشیند پر بر زمین می زند. (شرفنامۀ منیری). پرنده ای است کوچک که پیوسته دم خود را بر زمین زند و به عربی صعوه خوانند و بعضی گویند ابابیل است. هرگاه بر زمین افتاد نتواند پرواز کردن. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). طایری است کوچک که باربار دم را حرکت می دهد، به عربی صعوه و به هندی ممولا گویند. (غیاث) (از فرهنگ جهانگیری) : چو موسیجه همه سر بر هوا کش چو دمسیجه همه دم بر زمین زن. خاقانی
مخفف موسیچه و آن طائری است سفید مشابه به قمری، و بعضی صعوه را گویند. (غیاث) (آنندراج). یک قسم مرغ سفید و شبیه به فاخته و از آن بزرگتر که در هنگام پرواز با بالهای خود صفیر میزند. (ناظم الاطباء). و رجوع به موسیچه شود
مخفف موسیچه و آن طائری است سفید مشابه به قمری، و بعضی صعوه را گویند. (غیاث) (آنندراج). یک قسم مرغ سفید و شبیه به فاخته و از آن بزرگتر که در هنگام پرواز با بالهای خود صفیر میزند. (ناظم الاطباء). و رجوع به موسیچه شود
چتر، سوراخ کاسه روی ابزار های خنیا چون تار و کمانچه و سنتور، هوریک در تازی به وات هایی گفته اند که چون (ال) پیش از آنان آید آوایشان جایگزین آوای (ل) گردد: ت - ث - د - ذ - ر - ز - س - ش - ص - ض - ط - ظ - ن و خود ل دیگر وات ها را قمری یا قمریه نامند
چتر، سوراخ کاسه روی ابزار های خنیا چون تار و کمانچه و سنتور، هوریک در تازی به وات هایی گفته اند که چون (ال) پیش از آنان آید آوایشان جایگزین آوای (ل) گردد: ت - ث - د - ذ - ر - ز - س - ش - ص - ض - ط - ظ - ن و خود ل دیگر وات ها را قمری یا قمریه نامند