سخت تاریک شدن، پنهان کردن چیزی را در خاک. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). پنهان کردن و بپوشانیدن چیز. در گور کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، دفن کردن در خاک زنده یا مرده را، پوشاندن چیزی را، آشتی دادن میان دو یا چند تن. (از اقرب الموارد) ، کتمان کردن خبر را. (از اقرب الموارد)
سخت تاریک شدن، پنهان کردن چیزی را در خاک. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). پنهان کردن و بپوشانیدن چیز. در گور کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، دفن کردن در خاک زنده یا مرده را، پوشاندن چیزی را، آشتی دادن میان دو یا چند تن. (از اقرب الموارد) ، کتمان کردن خبر را. (از اقرب الموارد)
ابریشم سفید، تاری بسیار نازک و محکم که از باز کردن پیلۀ کرم ابریشم تهیه می شود و در صنایع نساجی و تهیۀ تار بعضی از سازهای موسیقی به کار می رود، حریر، بریشم، دمسق، کج، سیلک، بهرامه، قزّ، پناغ، کناغ
ابریشم سفید، تاری بسیار نازک و محکم که از باز کردن پیلۀ کرم ابریشم تهیه می شود و در صنایع نساجی و تهیۀ تار بعضی از سازهای موسیقی به کار می رود، حَریر، بَریشَم، دِمسِق، کَج، سیلک، بَهرامِه، قَزّ، پَناغ، کَناغ
ابریشم سفید، تاری بسیار نازک و محکم که از باز کردن پیلۀ کرم ابریشم تهیه می شود و در صنایع نساجی و تهیۀ تار بعضی از سازهای موسیقی به کار می رود، حریر، بریشم، معرّب واژۀ پارسی دمسه، کج، سیلک، بهرامه، قزّ، پناغ، کناغ
ابریشم سفید، تاری بسیار نازک و محکم که از باز کردن پیلۀ کرم ابریشم تهیه می شود و در صنایع نساجی و تهیۀ تار بعضی از سازهای موسیقی به کار می رود، حَریر، بَریشَم، معرّب واژۀ پارسی دِمسِه، کَج، سیلک، بَهرامِه، قَزّ، پَناغ، کَناغ
دامان. یا دامن خورشید آ سمان چهارم، روشنایی خورشید. یا دامن عمر اواخر عمر پایان زندگی. یا دامن قیامت روز قیامت رستاخیز. یا دامن باغی گرفتن خلوت گزیدن گوشه نشین شدن، یا دامن بدندان کردن فروتنی کردن، عجز نمودن، گریختن، یا دامن بدندان گرفتن دامن بدندان گرفتن، یا دامن در پای افتادن اضطراب یافتن، از روی اضطراب گریختن، یا دست کسی از دامن داشتن دامن را از دست او رها کردن دست وی را کوتاه کردن،، جمع دمنه، نشان باشش (سکونت) نشان های خانه کین های دیرین سرگین، خاکروبه، توده سرگین آثار خانه و حیات مردمی در زمینی، جایی که خاکروبه ریزند مزبله خاکروبه دان جمع دمن
دامان. یا دامن خورشید آ سمان چهارم، روشنایی خورشید. یا دامن عمر اواخر عمر پایان زندگی. یا دامن قیامت روز قیامت رستاخیز. یا دامن باغی گرفتن خلوت گزیدن گوشه نشین شدن، یا دامن بدندان کردن فروتنی کردن، عجز نمودن، گریختن، یا دامن بدندان گرفتن دامن بدندان گرفتن، یا دامن در پای افتادن اضطراب یافتن، از روی اضطراب گریختن، یا دست کسی از دامن داشتن دامن را از دست او رها کردن دست وی را کوتاه کردن،، جمع دمنه، نشان باشش (سکونت) نشان های خانه کین های دیرین سرگین، خاکروبه، توده سرگین آثار خانه و حیات مردمی در زمینی، جایی که خاکروبه ریزند مزبله خاکروبه دان جمع دمن