جدول جو
جدول جو

معنی دمامل - جستجوی لغت در جدول جو

دمامل
(دَ مِ)
دمامیل. جمع واژۀ دمّل. (یادداشت مؤلف). رجوع به دمامیل و دمل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دمامت
تصویر دمامت
زشت رویی، پستی، حقارت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دمامه
تصویر دمامه
نفیر، نای، شیپور، برای مثال چو ملک کوفت دمامه بنه ای عقل عمامه / تو مپندار که آن مه غم دستار تو دارد (مولوی۲ - ۲۴۰)
فرهنگ فارسی عمید
(دَ مَ / مِ)
نقاره. (غیاث). کوس و نقاره. (ناظم الاطباء) (از برهان) (انجمن آرا) (از لغت محلی شوشتر). طبلک. (زمخشری). نقاره را گویند. (فرهنگ جهانگیری). نقاره و طبل، و با لفظ نواختن مستعمل. (از آنندراج). دبدبه. (دهار) (زمخشری) : و صدای رعد طبل و دمامه به عیوق برآمد. (تاج المآثر).
به چرخ رفت ز هر صف نفیر چنگ و نی و دف
دم دمامه و شندف غریو ارغن و مزمر.
هدایت (ازآنندراج).
ای شاه ملک رتبت خورشیدسریر
فیلت به نقاره خانه گاه زد و گیر
آورد ز سر دمامه وز دندان چوب
سنجش شده گوشها و خرطوم نفیر.
سیف الملوک (ازجهانگیری).
- دمامه نواختن،طبل کوفتن. نقاره زدن:
خروس سحر در وصول هلال
دمامه نوازد به نامش ز بال.
ملاطغرا (از آنندراج).
، نفیر را نامند که برادر کوچک کرناست. (برهان). نفیر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری) (ازآنندراج) (از انجمن آرا) (لغت محلی شوشتر).
- دمامه دمیدن (دردمیدن) ، شیپور زدن:
دمامه دردمیدند از پگاهی
روان گشتند چون دریا سپاهی.
نزاری قهستانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
خرمای بوی گرفتۀ سیاه و کهنه و آب آورده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خرمای پوسیده. (مهذب الاسماء) ، سرگین. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (آنندراج) (بحر الجواهر) (از اقرب الموارد) ، پاسپردۀ ستوران از پشک و خاک، تباهی غورۀ خرما پیش از رسیدن چنانکه سیاه گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دُ / دُمْ ما)
زردآبی که از قرحه و ریش تراود. (آنندراج) ، دم و دنبال. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دارویی که بر چشم خانه و پشت و بر پیشانی کودک مالند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دارو که بر پشت چشم مالند. (یادداشت مؤلف) ، غازه ای که زنان بر روی مالند. (ناظم الاطباء) ، هر چیزی که طلاکرده شود، ابر بی آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ دمیم و دمیمه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به دمیم و دمیمه شود
لغت نامه دهخدا
(دُ / دَ حِ)
گرد در هم آمده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از ناظم الاطباء). روی هم چیده شده و روی هم استوارشده. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ فَرْ رُ)
زشت روی و خردجسم و حقیر گردیدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). زشت روی شدن. (المصادر زوزنی) (ازتاج المصادر بیهقی) (دهار). و رجوع به دمامه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ مَ)
زشت روی. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ مَ / مِ)
دمامه. زشت رویی و زشتی. (ناظم الاطباء) : گویند که بدین میانه اندر اعتدال هوا بیشتر است (یعنی در میان زمین که خراسان و ایران و سجستان باشد) و قد مردمان این نواحی مستوی است و سرخی روسیان ندارند و سیاهی حبشیان و غلظ ترکان و خزریان و دمامۀ اهل چین. (تاریخ سیستان). و رجوع به دمامه شود
لغت نامه دهخدا
(دَمْ ما مَ)
دختر با گفتاری فریبنده. دختری زیرک که خود را چون زنان سالخورده نماید. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جمع واژۀ دمّل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (دهار). جمع واژۀ دمل، نوعی از ریش یا عام است. (آنندراج). رجوع به دمل شود
لغت نامه دهخدا
(دُ مِ)
درشت خلقت پرگوشت. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دماحل
تصویر دماحل
درشت در هم آمیخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمام
تصویر دمام
مالیدنی، ابر بی باران، سرخاب از آرایه ها، جمع دمیمه، زنان پست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمال
تصویر دمال
کود کود جانوری، سرگین، خرمای تباه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمامت
تصویر دمامت
پست و حقیر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمامه
تصویر دمامه
زشت روی زشت رویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمامت
تصویر دمامت
((دَ مَ))
بدمنظر شدن، زشت رویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دمامه
تصویر دمامه
((دَ مَ یا مِ))
نقاره، کوس
فرهنگ فارسی معین
طبل، کوس، نای، نقاره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دنبال، پشت –پشت سر، دنبال
فرهنگ گویش مازندرانی