- دلوف
- گرانبار آدمی اشتر، تیر نخورده، آله تیز پرواز
معنی دلوف - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
توپ و تشر
آفتاب زردی خور نشین بویه آنچه برای خوشبو کردن بر تن زنند یا مالند فرو شدن آفتاب گشتن آفتاب وقت زوال
سخت تاراج سخت، دندانریخته اشتر پیر
زبان بیرون آمده، راه فراخ، پیشرو اشتر
نرم هموار، ناآرام، تابان
خرمابن پر بار
ابر زایا ابر پر باران
جمع دف، چنبرک ها چنبریست که پوستی بر آن چسبانند و قوالان آنرا با انگشت نوازند
راه دور ماده شتر تندرو
جمع جلف
خوگیر
خوگیر، بسیار الفت گیرنده
مایل شدن آفتاب به سمت مغرب
الف ها، هزاران، جمع واژۀ الف
ادعای دروغین کسی برای ترساندن یا تحت تاثیر قرار دادن دیگران، نوعی بازی ورق که بازندۀ آن کسی است که بیشترین برگه را داشته باشد
جمع ظلف سمهای شکافته زنگله ها، جمع ظلف، ژنگله ها سم های شکافته
کار دشوار
خوگیر، مهرجوی
سطل، ظرف آبکشی
دلیر آهسته روی آهسته رفتن، جمع دلوف، آله ها، عقاب ها، ماده شتران گرانبار
سطل، ظرف آب کشی، ظرف یا چرمی که با آن آب از چاه بکشند، دول، در علم نجوم یازدهمین صورت فلکی منطقه البروج که در نیمکرۀ جنوبی قرار دارد، یازدهمین برج از برج های دوازده گانه، برابر با بهمن
سریانی تازی گشته لوف: پیلگوش صباانگیخته هر سو خروشی زده بر گاو چشمی پیلگوشی (نظامی) بنگرید به لوف ابر گیاهی، گیاهی است از تیره قلقاس ها که بنام اریصارون (اریسارون) نیز مشهور است و یکی از گونه های گل شیپوری است اریصارون صراخه نسرش زیس، نام چندگیاه از قبیل انجبار و گونه های آرن
((دَ))
فرهنگ فارسی معین
ظرف آبکشی، سطل، نام یازدهمین برج از برج های دوازده گانه منطقه البروج که خورشید در حرکت ظاهری خود در بهمن ماه در این برج دیده می شود