جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با الوف

الوف

الوف
ندره نکولا. او راست: ضحایا البشریه که مجموعۀ مقالاتی است. (از معجم المطبوعات ج 1 ستون 465)
لغت نامه دهخدا

الوف

الوف
جَمعِ واژۀ اَلف. هزاران. (از غیاث اللغات) (از اقرب الموارد) (از آنندراج). هزارگان، جمع دیگر آن آلاف است. (اقرب الموارد) : اء لم تر الی الذین خرجوا من دیارهم و هم الوف حذرالموت (قرآن 243/2) ، یعنی ندانسته اید قصۀ ایشان که از سراهای خود بیرون رفتند، و ایشان هزاران بودند فراوان بپرهیز از طاعون. (کشف الاسرار ج 1 ص 642)
لغت نامه دهخدا

الوف

الوف
بسیار الفت گیرنده. ج، اُلُف. (آنندراج) (از اقرب الموارد). خوگر. زودجوش. زودانس. کثیرالالفه:
خیره خلق الوف تو بی جرم
بچه معنی ز من شده ست نفور؟
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا