جدول جو
جدول جو

معنی دلواپس - جستجوی لغت در جدول جو

دلواپس
نگران، آشفته، پریشان خیال، کسی که از تصور پیشامد بد نگران و ترسناک است، دل اندروای
تصویری از دلواپس
تصویر دلواپس
فرهنگ فارسی عمید
دلواپس
آشفته و نگران
تصویری از دلواپس
تصویر دلواپس
فرهنگ لغت هوشیار
دلواپس
((دِ پَ))
نگران، آشفته، چشم به راه
تصویری از دلواپس
تصویر دلواپس
فرهنگ فارسی معین
دلواپس
پریشان، سراسیمه، مشوش، مضطرب، ناراحت، نگران
متضاد: آرام، آسوده
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دلوار
تصویر دلوار
(دخترانه)
نام شهری در استان بوشهر، محل تولد رئیس علی دلواری مبارز و وطن پرست شجاع ایرانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لواحس
تصویر لواحس
خوردنده، آکل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلوار
تصویر دلوار
دلاور، دلیر، بی باک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلواپسی
تصویر دلواپسی
نگرانی، تشویش، برای مثال چه فارغند ز دلواپسی عزیزانی / که دل به عشوۀ زیبای بی وفا ندهند (صائب - لغت نامه - دلواپسی)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوارس
تصویر دوارس
دارس ها، کهنه سازنده ها، ناپدید کننده ها، جمع واژۀ دارس
فرهنگ فارسی عمید
(پِ لُپْسْ)
پلوپس برحسب اساطیر یونانی پسر تانتال پادشاه لیدی که پدرش او را بکشت و از جسد وی برای خدایان طعامی ساخت لکن از خدایان جز یک تن از آن طعام نخوردند و ژوپیتر پلوپس را عمر دوباره داد. پلوپس چندی بعد به الیس رفت و آن ناحیه بنام او به پلوپونزوس موسوم شد
لغت نامه دهخدا
(پَلْ)
فریب و چابلوسی باشد. (برهان قاطع). آن را پلوس نیز گویند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِلْ)
شهریست استوار در ’آلمتیو’ از کشور پرتقال که در 265 هزارگزی لیسبن قرار دارد و فاصله آن تا اسپانیا 9 هزار گزاست. سکنۀ آن 14800 تن است. در این شهر آب انبار بزرگی به وسعت 2400 متر مربع از دورۀ عرب بیادگار مانده است. این آب انبار راه آب بسیار زیبا و ظریفی دارد که اکنون نیز آباد است. زیتون و انگور در آنجا فراوان بدست می آید. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ)
جمع واژۀ دارس. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) :
رسوم الطلل والدیار الدوارس
چو بر صدر منشور توقیع صاحب.
(منسوب به حسن متکلم)
لغت نامه دهخدا
(دَ خِ)
دیگدانها. (از آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رجوع به دخس شود
لغت نامه دهخدا
(لَ حِ)
جمع واژۀ لاحس: به ضیافت خانه عقارب نواهس و حیات لواحس بشتافت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 456)
لغت نامه دهخدا
(دَ ءِ)
جمع واژۀ دائس. (آنندراج) : أتتهم الخیل دوائس، یعنی یکی بعد از دیگری آمدند آنها را اسبان. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به دائس شود
لغت نامه دهخدا
(دِ پَ)
حالت و کیفیت دل واپس. نگرانی و انتظار. (ناظم الاطباء). نگرانی از فوت چیزی یا پیش آمد بدی. (از فرهنگ عوام). اضطراب خاطر. تعلق خاطر. چون کسی سفر کند و پای بند محبت عیال و اطفال باشد، گوید: می روم لکن دل واپسی دارم از این رو بی قرارم. (آنندراج) :
چه فارغند ز دل واپسی عزیزانی
که دل به عشوۀ زیبای بی وفا ندهند.
صائب (از آنندراج).
- امثال:
خانه وسیع بی دلواپسی. (امثال و حکم).
، ملالت. اندوه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
حلوایی. حلواگر
لغت نامه دهخدا
(دُمِ)
بلا. (منتهی الارب). داهیه. (اقرب الموارد) ، سخت تاریکی. (منتهی الارب). شدید الظلمه. (اقرب الموارد). دلمس. رجوع به دلمس شود
لغت نامه دهخدا
(دُ عِ)
جمل دلاعس، شتر رام. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دلعاس. رجوع به دلعاس شود، ناقه دلاعس، ناقۀ سست دفزک و فروهشته گوشت. (منتهی الارب). ناقۀ ستبر فروهشته گوشت. (از اقرب الموارد). دلعس. دلعوس. دلعاس. رجوع به دلعاس و دلعس و دلعوس شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
جمل دلعاس، شتر رام. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ناقه دلعاس، ناقۀ دفزک و فروهشته گوشت. (منتهی الارب). ناقۀ ستبر و سست گوشت. (از اقرب الموارد). دلاعس. دلعس. رجوع به دلاعس و دلعس شود
لغت نامه دهخدا
(دِ پَ)
نگران. (ناظم الاطباء). مضطرب. آشفته. ناراحت. ملول، منتظر. چشم براه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دلور. بی باک. شجاع. دلاور. متهور. باجرأت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از دهستان ساحلی بخش اهرم شهرستان بوشهر. واقع در 30 هزارگزی جنوب باختری اهرم و کنار راه شوسۀ سابق بوشهر به لنگه در ساحل دریا. با 661 تن سکنه. آب آن از چاه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان سکمن آبادبخش حومه شهرستان خوی واقع در 31هزارگزی شمال باختری خوی و 4500گزی شمال خاوری راه شوسۀ خوی به سیه چشمه. هوای آن سرد و دارای 764 تن سکنه است. آب آن از چشمه و کوهستان و محصول آن غلات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
جمع لاحس، خورندگان لیسندگان جمع لاحس: به ضیافت خانه عقارب نواهس و حیات لواحس بشتافت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دواخس
تصویر دواخس
جمع دخس، دیگ ها، دیگدان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلامس
تصویر دلامس
تاریکی ژرف، سختی پتیاره (بلا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درواس
تصویر درواس
سگ گاوی، شیر رام، مرد دلیر، ستبر گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلواپز
تصویر حلواپز
افروشه گر افروشه پز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل وا پس
تصویر دل وا پس
نگران ناراحت آشفته، چشم به راه منتظر، ملول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل واپسی
تصویر دل واپسی
حالت و کیفیت دل واپس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلواس
تصویر پلواس
فریب دادن بچاپلوسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلواس
تصویر پلواس
((پَ))
فریب دادن به چاپلوسی
فرهنگ فارسی معین
گوه جهت محکم کردن دسته ی کج بیل
فرهنگ گویش مازندرانی