جدول جو
جدول جو

معنی دلهه - جستجوی لغت در جدول جو

دلهه
(دَ لِ هََ)
مؤنث دله. زن سرگشته و دیوانه از عشق و یا از اندوه. (ناظم الاطباء). و رجوع به دله شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الهه
تصویر الهه
(دخترانه)
در اعتقادات قدیم نیمه خدایی که نماینده انواع خاص بوده و به صورت زنی تجسم می شده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دهله
تصویر دهله
گون، گیاهی خاردار با ساقه های ستبر و شاخه های بلند و انبوه و گل های سرخ، بنفش، سفید یا زرد کم رنگ که از آن کتیرا می گیرند
پل، سازه ای بر روی رودخانه یا دره یا خیابان و امثال آن برای عبور از روی آنها، خدک، بل، پول، قنطره، جسر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلهه
تصویر آلهه
اله، خدا، ایزد، معبود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلمه
تصویر دلمه
نوعی خوراک که برنج و گوشت و لپه و سبزی را در برگ مو، برگ کلم، بادمجان، گوجه فرنگی و مانند آن ها می پیچند و می پزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلمه
تصویر دلمه
شیری که به آن پنیرمایه زده باشند و اندکی سفت شده باشد، شیر بریده که در دستمال ریخته و آب آن را گرفته باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیهه
تصویر دیهه
روستا، ده، قریه، آبادی، دهکده، کل، رستاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلهره
تصویر دلهره
تپش دل به سبب ترس ناگهانی، تشویش، اضطراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الهه
تصویر الهه
نیمه خدای مؤنث، ایزدبانو
فرهنگ فارسی عمید
(هََ / هَِ)
ده. دیه. قریه. روستا و قصبه. (ناظم الاطباء) : امیر اسماعیل رحمه الله مردمان آن دیهه را بخواند... گفتند که مسجد جامع در دیهۀ ما راست نیاید. (تاریخ بخارا نرشخی ص 21). و دیهۀ مماستین و... بنا کرد بعد از آن دیهۀ فرخشی برآورد. (تاریخ بخارا نرشخی ص 7)
لغت نامه دهخدا
(طُ هََ)
طلهه من المال، باقی ماندۀ از شتران. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اُ لا هََ)
معبودیت. رجوع به ال̍هه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
الاهه. پرستش کردن. (ترجمان علامه تهذیب عادل) (از اقرب الموارد). پرستیدن. پرستش. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(لِ هََ)
ضعیف النفس و ناتوان. (منتهی الارب). داله
لغت نامه دهخدا
مؤنث بلهان. کنیزک راحیل بود که دان و نفتالی را برای یعقوب تولید نمود. (قاموس کتاب مقدس) ، تاج خروس، و آن گوشتی باشد که بر سر او رسته باشد. (برهان) ، پارچۀ گوشتی که بر ختنه گاه زنان می باشد و بریدن او سنت است. (برهان). تلاق و بظر. (ناظم الاطباء). چوچوله:
تا...لب و بلوچ زبانست و رومه ریش
جز راه... او به سیم پای نسپرم.
سوزنی.
، صفحۀ نازکی که آن را بروی ساقۀ عمودی در جائی مرتفع قرار دهند و بسهولت گردش می کند و معبر باد را نشان میدهد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لِ هََ)
جمع واژۀ اله. (ربنجنی). خدایان. ارباب
لغت نامه دهخدا
(شَ هَِ)
دهی است از بخش هویزۀ شهرستان دشت میشان. سکنه 600 تن. آب آن از نهر سابله. محصول عمده آنجا غلات. راه آن ماشین رو و صنایع دستی زنان حصیربافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دلسه
تصویر دلسه
تاریکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلیه
تصویر دلیه
سرگشته زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلهم
تصویر دلهم
تیره و تار، گرگ، سنگخوار (قطا) : نر، سر گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلهره
تصویر دلهره
تشویش و اضطراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلبه
تصویر دلبه
از پارسی یک دلب یک چنار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلاه
تصویر دلاه
دهوه کوچک دهوک دولک
فرهنگ لغت هوشیار
رنگ پیل پیلی (فیلی) پارسی است شیری که پنیر مایه بر آن زنند تادژواخی (غلظت) پارسی است خوراکی که در برگ کلم برگ رز یا بادنجان نهند و پزند، کیسه زر یا سیمی که در جشن زناشویی داماد به مهمانان ارمغان کند شیریست که بعد از مایه زدن بسته شود پنیر تر دلمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دالهه
تصویر دالهه
ناتوان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع اله، پرستیدگان ایزدان، جمع اله خدایان ارباب معبودان. این کلمه را با الهه نباید اشتباه کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلجه
تصویر دلجه
دیرگاه واپسین پاس شب، شبروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیهه
تصویر دیهه
قریه، روستا و قصبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهله
تصویر دهله
پل چوبی یا پلی که با سنگ سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلمه
تصویر دلمه
کیسه پولی که در جشن عروسی یا اعیاد سال به مهمان و مدعوان دهند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلهره
تصویر دلهره
((دِ هُ رِ))
اضطراب، نگرانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آلهه
تصویر آلهه
((لِ هِ))
جمع اله، خدایان، معبودان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الهه
تصویر الهه
((اِ لا هِ))
مؤنث اله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلمه
تصویر دلمه
((دُ مَ یا مِ))
نوعی خوراک مرکب از برنج، گوشت چرخ کرده، لپه، سبزی مخصوص و غیره که در برگ مو، برگ کلم و غیره پیچند و پزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آلهه
تصویر آلهه
ایزدان، پرستیدگان
فرهنگ واژه فارسی سره